- 28 oktober, 2023
- Posted by: Nasim Sahar
- Category: Affe Artiklar, Affiliate 2, affiliate2Mobil, Okategoriserade
در تاریخ بزرگ و پیچیدهی افغانستان، چندین شخصیتهای برجسته ویژهی خود را نشان دادهاند که بر روی فرهنگ، تاریخ و هویت ملی ما تاثیر گذاشتهاند. این مقاله به پنج شخصیت تاریخی بزرگ افغانی پرداخته است که با ویژگیها، دستاوردها و ارادهی قویشان، نامهای خود را بر صفحات تاریخ حک کردهاند. بیایید با هم به کشف زندگی و کارهای این شخصیتهای برجسته بپردازیم
.۵
شاعر دربار: ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکی
شاعر دربار: ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکی، که حدود ۸۵۹ میلادی در نزدیکی شهر پر فرهنگ پنجکنت، در کشور فعلی تاجیکستان به دنیا آمده است، فقط یک شاعر نبوده است بلکه یک معمار فرهنگی بوده است که از طریق اشعارش، ارتباطات و گفتگوهایی میان مناظر فرهنگی متنوع برقرار کرده است.
رودکی، با وجود مرزهای سیاسی و عصور مختلف که او را از افغانستان جدا میکند، روح او در درههای این سرزمین م lingerدام میماند، از طریق بیانهای زبانی و فرهنگی اش در اینجا نجوا میزند و در سنتهای شعری غنی، متنوع و مؤثر خودش پژواک میزند، که او را یک شخصیت بیزمان از تأثیر و همگرایی میکند. بنابراین، رودکی فقط متعلق به زمین تولد او نیست بلکه به همه زمینهایی که در آنها پژواک شعری او یافته است، بازتاب و تأثیر یافته است، که او را یک شخصیت غیرقابل انکار در روایات فرهنگی افغانستان میکند
بیان شعری او محدود به لذت زیباییشناسی نبود، بلکه به عرصههای گفتمان اجتماعی، فلسفی، و اخلاقی پرید، و موضوعاتی مانند شادی، غم، عشق، و طبیعت فانی وجود را کاوش کرد، به این ترتیب شعر او را آینهای قرار داد که در آن افکار و دشواریهای زندگی خود بازتاب مییابد.
آهنگهای فراتر از مرزها: غالباً به عنوان یکی از اولین شاعرانی که شعر در زبان فارسی دری مدرن سروده است، رودکی نقش محوری در تاریخ ادبی دارد و میزند برای رونق و رشد سنت شعر فارسی و ترکیب آن با روایات فرهنگی مناطقی فراتر از فارس، از جمله افغانستان. براقیت شعری او به عنوان یک پل عمل کرد، که از طریق آن زیبایی زبانی و استتیک زبان فارسی دری در درههای افغانستان بازتاب پیدا کرد، با بیانات فرهنگی غنی و متنوع خود در آن منطقه ترکیب شد
داستانهای بهشتهای گمشده: یکی از دلنشینترین داستانهای رودکی از شهر بهشتی سمرقند میگوید. اگرچه چشمان خود از نابینایی پوشانده شده بود، اما دید داخلی او تصاویری از باغهای آن، سر و صدای زندگی پر جنب و جوش آن و رنگها و عطرهای ظریف آن را نقاشی میکرد. اما اشعار او نیز زوال طبیعت چنین بهشتهای زمینی و سایه ناپسند زوال و واژگونی را میپرستید، یک موضوع که در آگاهی تاریخی و فرهنگی مناطقی که توسط جزر و مد امپراطوریها و تمدنها تحت تأثیر قرار گرفته است، همآوازی میکند.
چرا رودکی در افغانستان پژواک مییابد: • پژواک زبانی و ادبی: زبان فارسی ، یا دری، یکی از ستونهای فرهنگی و زبانی افغانستان را تشکیل میدهد. رودکی با ساخت ارث شعری خود در این زبان، دانههایی کاشت که جوانه زده و در سنتهای شعری و ادبی افغانستان شکوفه زده و بیان زبانی و زیباییشناختی آن را شکل داده است. پارچههای فرهنگی مشترک: افغانستان و موطن رودکی یک پارچه غنی و پیچیده از نخهای فرهنگی، زبانی، و تاریخی را با یکدیگر به اشتراک میگذارند. کاوشها و فلسفیهای رودکی در منظرههای اجتماعی-فرهنگی افغانستان پژواک مییابد، به تجربیات و بیانهای مشترک صحبت میکند. یک نماد از پیوستگی فرهنگی: در رودکی، یک پژواک پایدار وجود دارد که از میان راهروهای زمان پژواک میزند، گذشته و حال را به یکدیگر پیوند میزند و نخهای متنوع فرهنگی را که تشکیلدهندهی موزاییک غنی و پر جنب و جوش از آسیای مرکزی است، که افغانستان جزء آن است، با یکدیگر پیوند میزند
ورای مرزها: در اشعار رودکی، فقط ترکیبات شعری پیدا نمیشود، بلکه یک جریان سیالی وجود دارد که طی قرون به مناظر فرهنگی و زبانی مناطق گسترده و دوردست جریان یافته، آنها را از طریق بیانهای مشترک، فلسفیات، و تلاشهای زیباییشناسی به یکدیگر پیوسته است.
یکی از شهیر ترین و ماندگار ترین اشعار رودکی :
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی
.۴
البیرونی
البیرونی، که در سال ۹۷۳ میلادی در خوارزم (ازبکستان امروزی) به دنیا آمد، تنها یک دانشمند نبود بلکه مانند یک موزائیک پر جنب و جوش از کنجکاوی و دانش بود که در زمینههای مختلفی مانند نجوم، ریاضیات، فلسفه، و تاریخ پراکنده شد و دوران طلایی اسلام را با درک ریزبینانه و روشهای نوین خود غنی ساخت. در حالی که البیرونی شخصاً شاید هرگز سرزمینهای افغانستان را طی نکرده است، اما سهم او در فرهنگ و دانش به طور قابل توجهی در درون وادیهای آن کشور به ارمغان آمده است.
از منظر احترام: البیرونی به عنوان یک نماد از احترام به تنوع و نمادی از کنجکاوی صادقانه ایستاده است، روحی که میتواند مسیرهای یک افغانستان پر فرهنگ و متنوع را روشن سازد و میراث چندوجهی آن را جشن بگیرد. رشتههای همپوشان: دیدگاهها و مطالعات جغرافیایی و فرهنگی البیرونی یک بخش جدایی ناپذیر در درک بافت تاریخی و فرهنگی این منطقه فراهم میکند
چرا البیرونی؟ در کلمات دقیق و مشاهدات نکتهبینانه البیرونی، ما چیزی بیشتر از روایات تاریخی و مشاهدات علمی پیدا میکنیم – ما پژواکهای فلسفهای پیدا میکنیم که فراتر از زمان و فضا میرود، جایی که احترام، کنجکاوی، و همدردی نسبت به فرهنگها و سیستمهای متفاوت دانش به هم پیوسته و یک بافته بیپایان از ادغام و فهم را میسازد. او محدودیتهای یک دانشمند را نقض میکند و به نمادی از وحدت تبدیل میشود، ادغامی از فکرها، فرهنگها، و علوم متنوع، که نه تنها یک منبع غنی از دانش و بینشها ارائه میدهد، بلکه یک مسیر فلسفی که تنوع، فهم، و خرد جمعی را میپرستد. در البیرونی، افغانستان فقط یک تاریخنگار، ستارهشناس، یا ریاضیدان پیدا نمیکند، بلکه یک روحی پیدا میکند که میراث غنی، متنوع، و چندوجهی خود را جشن میگیرد، یک صدای بیپایان که داستانهای زمانهای گذشته را زمزمه میکند و یک فلسفه از احترام و وحدت در میان تنوع را پژواک میزند، او را یک ستاره روشن در فضای وسیع افراد مؤثر میکند
سفری با روح به هند: کسی نمیتواند در عمق البیرونی فرو رود بدون اینکه به صفحات کتاب او، “کتاب فی تحقیق ما للہند” (کتاب هند)، دست زده باشد، جایی که او بافته رنگین و چندوجهی فلسفه، علم، و فرهنگ هندی را آشکار ساخت. یک پنجره به دنیایی دیگر: البیرونی به عنوان یک پل میان فرهنگها به وجود آمد، به جهان اسلامی نمایانگر فرهنگ و علم هند شد. رویکرد او به فهمیدن یک فرهنگ متفاوت از خودش با بیطرفی و همدردی سبب شده که آثار او منبع غنی از فهم و گفتوگوی میان فرهنگها باشد. پذیرفتن تنوع: او جوهر علوم، فلسفیات، و زبانهای هندی را دریافت، یک اثری ارائه داد که احترام و کنجکاوی واقعی به فرهنگ و تمدنی متمایز از خودش را نمایان میسازد
نگاهی به افغانستان: • مشاهده از طریق زمان: سهمهای البیرونی در جغرافیا و تاریخ به طور م subtelyی وارد سرزمینهای افغانستان میشوند. او به طور گستردهای در مورد مناطق نوشت، اطلاعات ارزشمندی در مورد جغرافیایی، فرهنگی، و تاریخی مناطقی که اکنون به نام افغانستان شناخته میشوند ارائه داد. قلم تشخیصی: نوشتههای او به عنوان یک دروازه بیپایان عمل میکند، امکان میدهد که یک نفر از طریق دورهها عبور کند و به جامعه، فرهنگ، و دانش زمانهای گذشته نگاه کند، دیدگاهها و داستانهای ارزشمندی را ارائه دهد که ممکن است در غیر این صورت در شنهای زمان از دست رفته باشد
اندازهگیری آسمانها: البیرونی فقط به اجرام آسمانی نگاه نکرد بلکه خواست تا آنها را اندازهگیری و درک کند. محاسبات او در مورد شعاع زمین، مشاهدات اجرام آسمانی، و توسعه ابزارها نشاندهنده روحی است که دقت و وضوح را در میان رازهای جهان طلب میکند. در وریدات افغانستان: هرچند البیرونی خود به سرزمینهای افغانستان سفر نکرده است، اما سهمهای فرهنگی و فکری او در درههای آن پژواک میزند. از طریق عدسیه احترام: البیرونی به عنوان یک نماد احترام برای تنوع و نماد کنجکاوی واقعی ایستاده است، روحی که میتواند مسیرهای یک افغانستان غنی از نظر فرهنگی و متنوع را روشن کند، میراث چند وجهی آن را جشن بگیرد. رشتههای همپوشان: دیدگاهها و فرهنگی که البیرونی ارائه داده، یک رشته جداییناپذیر در درک پارچه تاریخی و فرهنگی منطقه تشکیل میدهد
.۳
ابن سینا
ابن سینا یا اویچنا، یک روشنایی است که در آسمان وسیع عصر طلایی اسلام میدرخشد، نور خود را در امتداد زمان میافشاند، و با دانش بیکران خود که با گذشت قرون کم نشده است، همچنان به جهان روشنایی میبخشد. اگرچه او در نزدیکی بخارا (واقع در اوزبکستان کنونی) به دنیا آمده است، اما پژواک کارهای او در امتداد وسیع جهان اسلامی و فراتر از آن شنیده شده و به روح منطقهای که امروزه افغانستان است نفوذ کرده است. اگرچه ابن سینا ممکن است در زمینهای افغانستان قدم نزده باشد، اما تأثیر فکری و فرهنگی او در درهها و قلههای آن منطقه نفوذ کرده است.
همگامی فرهنگی: سهمهای او جزء اصلی تمدن اسلامی شد، که افغانستان نیز قسمتی از آن بوده و هست. روشها، آموزهها، و فلسفههایی که ابن سینا بیان کرده است در سیستمهای آموزشی و فرهنگی در سرتاسر جهان اسلامی، از جمله افغانستان، پذیرفته شدهاند. بنیانهای علمی و فلسفی: ساختمان آموزش و پژوهش در منطقه، جوهر روشهای ابن سینا را در خود جذب کرده و بر اساس آن یک پایه مستحکم برای توسعههای بعدی در علوم و علوم انسانی فراهم آورده است.
یک عصر غنیسازی: تصور کنید عصر طلایی اسلامی را، زمانی که دانش محدودیت نداشت و دانشمندان، علماء و فیلسوفانی چون ابن سینا راهی برای رنسانسی طراحی کردند که در قرون و فرهنگهای مختلف پژواک انداخت. در نقشه پیچیده و غنی این دوران، ابن سینا به وسیله خرد و فهم خود، از زمینههای گستردهای چون پزشکی, فلسفه, ریاضیات و نجوم، بین دیگران، نخهای دانش را بافید.
قانون و شفا: نمیتوان در مورد ابن سینا صحبت کرد بدون اینکه در محیط شفابخش کار بزرگ او، ”قانون در طب” (القانون فی الطب) غرق شویم. این دانشنامه طب نه تنها یک مجموعه بوده است بلکه یک فانوسی بوده که راه علم طب را برای قرون در جهان اسلامی، اروپا و در نهایت در سرتاسر جهان روشن کرده است. • شفا به طور کامل: ابن سینا طب را تنها به عنوان یک درمان جسمانی در نظر نگرفته، بلکه آن را با جوهر شفا به طور کامل مملو کرده و جنبههای جسمانی، ذهنی و روحی بهزیستی را در نظر گرفته است. • یک نسخه جهانی: ”قانون” به مدت چند قرن در دانشگاههای غرب به عنوان یک منبع اصلی مورد احترام و استفاده قرار گرفت، و به تبادل فرهنگی و علمی کمک کرد که تمدنها را پلبندی کرد.
فیلسوف شرق: تفکرات فلسفی ابن سینا، که عمیقاً در سنتهای ارسطویی و نئوپلاتونیسم ( نیو افلاطونی ) جریان دارد، با بافتهای غنی فکر اسلامی آراسته شده است. انسان معلق: تجربه فکری او که معمولاً به نام ”انسان معلق” شناخته میشود، روی وجدان انسان و آگاهی از خود تأمل کرد و بر بحثهای فلسفی مربوط به شناختشناسی و وجدان نقش پایداری گذاشت. افروزشهای الهی: چارچوب متافیزیکی او، که الهیت را به عنوان وجود ضروری منحصر به فرد و منبع تمام وجودهای مشروط معرفی کرد، یک کیهان را نشان داد که در رقص آسمانی علت و معلول است، هر نت با همآهنگی الهی کهن میشود
رصدکننده و آسمانها: در حوزههای آسمانی، ابن سینا با دقت یک ریاضیدان و تأمل یک فیلسوف به آسمان نگاه کرد. • فراتر از کیهانشناسی پتولمائی: او به طرز فهمیدهای نقدی بر مدل کیهانی پتولمائی ارائه داد، بذرهایی را میکارد که در طول زمان، به سوی یک درک تجربیتر از کیهان راه مییابد.
در ابن سینا، ما به یک روح برخورد میکنیم که به وجود زمانی خود محدود نیست، او زنده است در بیشمار جانهایی که در کلمات شفابخش او آرامش مییابند، در ذهنهای کنجکاوی که به عمق اکتشافات فلسفی او میپردازند، و در چشمان جویایی که با تعجب و جستجو به کیهان نگاه میکنند. در یک سفر از طریق حوزههای دانش و طی مدتهای طولانی زمان، ابن سینا جایگاه مناسبی در میان شخصیتهای مؤثر پیدا میکند، نه تنها به حوزههای جغرافیایی یا دورهها محدود است، بلکه برای همیشه در راهروهای حکمت و جستجو طنین میاندازد، یک صدایی که در زندگی فکری و معنوی مناطق گسترده و دوردست، از جمله زمینهای سنگلاخته و پربار افغانستان، میرقصد.
.۲
جلالالدین بلخی رومی
آه، مولانا – نامی که تصاویر سماع درویشان، شعرهای معمایی و مرموز و روحانیتی را که از موانع جغرافیایی و زمانی فراتر میرود، به یاد میآورد. مولانا جلالالدین محمد بلخی که در سال ۱۲۰۷ در شهر بلخ، که اکنون در افغانستان قرار دارد اما در آن زمان جزو امپراتوری فارس بود، به دنیا آمد، نه تنها یک شاعر بلکه یک روشنایی عمیق و روحانی بود که تاثیر او به طول میانههای زمان کشیده شد، به قلبها و روحها حتی در دوره معاصر میرسد. برای تأمل بر اینکه چرا مولانا، که به موجب تولد افغان است، در فهرست شخصیتهای مؤثر روشن میشود، مانند غمیزهای است که موجهایش داستانهای عشق را حمل میکند، بادها قصههای جستجو و جدایی را نجوا میکند و هر دانه شنی داستان سفر جاویدان روح به سوی الهی را میگوید. کلمات او، که حالت اصلی تجربیات و احساسات انسانی را در خود جای داده است، پلی ایجاد میکند که نه تنها گذشته و حال را به یکدیگر پیوند میزند بلکه فضایی ایجاد میکند که در آن جسمانی و الهی، مانند سماع درویشان، در آغوش جاویدان عشق و تسلیم به یکدیگر میرقصند
حضور جاویدان او در تپش قلبهای جویندگان و عاشقان در سراسر جهان و البته در تاریخ غنی و چندوجهی افغانستان میشود.
تصور کنید گستره امپراتوری فارس در قرن ۱۳، جایی که غرب و غرب زننده اسبها، قافلههای تجاری و بادهایی که قصهها از دوردستها میبردند، زیاد بود. در میان این پرجنب و جوش، خانواده مولانا از سرزمینهای این امپراتوری عبور کردند، به خاطر تهدید نزدیک حملات مغول از بلخ خارج شدند و در نهایت در قونیه، که اکنون در ترکیه است، نشستند. مولانا نه تنها شاعر بلکه عالم و درویش صوفی بود، که در فضاهای روحانی و زمینی حرکت میکرد، بافتی میساخت که در آن نخهای عشق الهی، شورهای زمینی و جستجویی که فراتر از دنیای قابل مشاهده پیش میرفت، با یکدیگر به هم پیوسته بودند
اندراج مولانا و شمس: شاید یکی از فصلهای نکتهآمیز در زندگی مولانا، ملاقات او با شمس تبریزی، یک درویش سیرگردان بود. همراهی روحانی و فکری آن دو به داستانی بیپایان از دوستی، از دست دادن، و جستجوی جاویدان تبدیل شد. وحدت در تنوع: شمس با روح آزادانه و راههای غیرمتعارف خود، مرزهای پیشفرض مولانا را شکست، کهکشانی را آشکار کرد که در آن عشق، در همه اشکال آن، راهی به سوی الهی بود. این نه تنها سفر روحانی شخصی مولانا را غنی ساخت، بلکه همچنین به روح وحدت و دربرگیری که در شعرهای او جاری است، پاسخ داد. گردباد جدایی: رفتن ناگهانی شمس (و بر اساس برخی داستانها، قتل او) مولانا را به گردابی از درد، آرزو، و تعقیب بیپایان الهی افکند، که به طرز باشکوهی در شعر او جاری شد. درد جدایی به یک سفر معنوی تبدیل شد، راهی را برای جویندگان روشن کرد که در کلمات مولانا در طول قرون، آرامش و همراهی پیدا کردند
جذابیت جهانی و جاودان: اشعار مولانا محدود به محیط اجتماعی-سیاسی و فرهنگی دوران خود نیست، بلکه از مرزها فراتر میروند و با روحهای مختلف در قرون مختلف گفتوگو میکنند. روحانیت برای همگان: فلسفه مولانا یک روحانیت جهانی را در بر میگیرد، همه را بدون توجه به هویتهای دینی یا فرهنگی خود میپذیرد. اشعار او که عشق، زیان، و امید را جشن میگیرد، با داستانهای مختلف جهانی و جستجوهای روحانی همآهنگ است. عمل و فلسفه صوفی: عمل درویشان مولوی، که توسط مولانا تشکیل شده، مترادف با صوفیانه شده و نمایانگر واضحترین افکار فلسفی او است – تسلیم، گردابی که جریان روح پیرامون الهی را نمایان میکند، و فراتر رفتن از زمینی به جاودان. تاثیر در افغانستان و فراتر از آن: نماد فرهنگی و ادبی: تاثیر مولانا بر ادبیات فارسی و اندیشه صوفی ناپدید است. در افغانستان، محل تولد او، مولانا به عنوان مبشر پارچهبافی غنی ادبیات فارسی و فکر صوفی جشن گرفته میشود. شناخته شدن در جهان: شعر مولانا در ادبیات جهانی جای گرفته است، با ترجمهها و تطبیقها پلهای ارتباطی میان مناظر فرهنگی و روحانی مختلف را تقویت میکند.
.۱
احمد شاه درانی
پنج شخصیت تاریخی بزرگ ارث افغان
احمد شاه درانی، که به نام احمد شاه ابدالی نیز شناخته میشود، در تاریخ افغانستان یک جایگاه اصلی دارد، با تلاشهایش در ساخت دولت، تسخیرات نظامی و دیپلماسی، که حتی در زمانهای معاصر نیز کمک میکند. اهمیت او میتواند از طریق چندین زاویه بررسی شود.
بنیانگذار افغانستان مدرن: • ادغام: احمد شاه درانی به عنوان بنیانگذار دولت مدرن افغان شناخته میشود به خاطر نقش برجستهاش در ادغام قبایل مختلف، به ویژه قبایل پشتون، تحت یک واحد سیاسی در سال ۱۷۴۷. • تأسیس حاکمیت: تأسیس امپراتوری درانی نشاندهنده تعریف واضح حاکمیت بود، ایجاد یک هویت جغرافیایی متمایز در زمینه منطقهای گستردهتر.
تسخیرات نظامی: گسترش نزاهت قلمرویی: درانی بر روی کمپاینهای گستردهای آغاز کرد، قلمروی خود را از ایران شرقی تا هند شمالی و از آمو دریا تا دریای عرب گسترش داد، یکی از بزرگترین امپراتوریهای مسلمان را در آن زمان ساخت. استراتیژیهای دفاعی و حملهای: فهم نظامی او نه تنها در استراتیژیهای حملهای بود بلکه نیز در دفاع از قلمروهای خود در برابر مهاجمان خارجی، تقویت نزاهت قلمرویی ملت نوپایی.
دیپلماسی و ائتلافها: ائتلافهای استراتیژیک: احمد شاه درانی با رهبران قبایل مختلف و قدرتهای خارجی ائتلافهای حیاتی برقرار کرد تا قلمرو خود را تقویت کند، دیپلوماسی را به عنوان یک ابزار موثر برای ثبات سیاسی استفاده کرد. عمل تعادل: او با زیرکی یک عمل تعادل را در میان قدرتهای منطقهای و جهانی حفظ کرد، اطمینان از وضعیت خودمختار افغانستان و اهمیت استراتیژیک.
- تاثیر فرهنگی و اجتماعی:
- پښتونولی (کود پښتون): در حین ادغام قبایل مختلف، درانی به سنتها و نرمهای محلی، به ویژه پښتونولی، توجه کرد و آنها را به طور بیدرنگ در چارچوبهای حاکمیت و اداری ادغام کرد.
- وحدت دینی: درانی، در حالی که ایمان مسلمان سنی خود را حفظ میکرد، تاکید بر هویت اسلامی وسیع و جامع داشت، وحدت نسبی دینی را در میان مذاهب متنوع در قلمروهای خود تسهیل کرد. ۵. ثبات اقتصادی:
- مسیرهای تجاری: با امن کردن و گسترش قلمروهای خود، درانی کنترول بر مسیرهای تجاری مهم میان آسیای مرکزی و جنوبی را تضمین کرد، ثبات و رشد اقتصادی را تقویت کرد.
- مدیریت منابع: او منابع موجود را به طور کارآمد مدیریت کرد، یک میزان سلامت مالی را تضمین کرد و برای کمپاینهای نظامی و تنظیمات اداری خود تامین کرد. ۶. میراث و هویت ملی:
- نماد وحدت: احمد شاه درانی به عنوان یک نماد وحدت و هویت ملی در افغانستان دیده میشود، در نسلها به عنوان یک شهادت بر امکان دولت متحد افغان تکرار میشود.
- ادامه: سلسله درانی که توسط احمد شاه تأسیس شده، شباهتی از ادامه و ثبات در تاریخ افغانستان فراهم کرد، با وجود سالهای پیاپی از اضطراب و تعارض.
خط دیورند:
- بنیادی به مسائل مرزی مدرن: امپراتوری که درانی تأسیس کرد بر مسائل جئوپولیتیکی بعدی اثرگذار شد، از جمله خط مورد اختلاف دیورند، مرز بینالمللی میان افغانستان و پاکستان، و بحرانها در مورد قلمروهای افغانها.
رهبری زیرکانه احمد شاه درانی، کمپاینهای نظامی استراتیژیک، و دیپلوماسی دوراندیش، یک ملت را به وجود آورد، بذر هویت متمایز افغانی را میکارد. توانایی او در ترکیب قبایل متنوع و تضمین ثبات سیاسی در حالی که از طریق بافت پیچیده سنتهای محلی و روابط بینالمللی میپردازد، او را در نوک شخصیتهای مؤثر در داستان تاریخی افغانستان قرار میدهد. میراث او، که با تاریخ، فرهنگ، و جیوپولیتیک کشور درگیر است، اهمیت و موقعیت برجسته او را در بحرانهای مربوط به افغانستان ادامه میدهد.
Lämna ett svar
Du måste vara inloggad för att publicera en kommentar.