به بهانه تبریک میلاد مسیح پیامبر

میلاد مولود پاک از دامان مریم پاکیزه سرشت به همه پیروان آئین مسیحیت مبارکباد
( انجمن افغانها در استکهلم)
مشترکات اسلام و مسیحیت

اگر بخواهیم تعامل و شیوه برخورد اسلام با دیگر شرایع الهى –
ابراهیمى را در یك كلمه تبیین نماییم بى گمان، گفتمان «انتقادى» بهترین گزینه خواهد بود. اسلام با در پیش گرفتن این شیوه مى كوشد تا ضمن تأكید بر مشتركات، ملاحظات خاص خود را نیز بیان دارد. اصولأ گفتمان به عنوان پارادیم و عنصر بنیادین در همه حوزه ها و ساحات اسلامى حضورى چشم گیر و غیر قابل انكار دارد. گفتگوهاى سامان مند و هدف دار در راستاى تبیین مواضع، روشنگرى وآگاهی بخشى و یا بیان ملاحظات خاص انتقادى در قرآن نه تنها به عنوان سنت در حوزه رفتارى انسان، بلكه درحوزه هاى غیرانسانى نیز قابل ردگیرى و شناسایى است

 

گفتمان یك اصل بنیادى
پیامبر گرامى اسلام گفتمان را در همه حوزه ها و در همه سطوح مختلف، اصلى بنیادین دانسته و با توجه به آن حركت اصلاحى خویش را سامان دهى نموده است.
مأموریت وى در حوزه روشن گرى در سطوح مختلف بر این پایه استوار است كه می بایست با سعه صدر به تبیین به حقایق پرداخته و از عنصر محبت و مهربانى در همه مراتب و مراحل دعوت و اصلاح چشم پوشی نكند. پند و اندرز كه وظیفه وى و دیگر مومنان شمرده شده است، (نحل، 129) چیزی جز گفتمان تبیینى – تحلیلى با مولفه دلسوزى و محبت نیست. دلسوزى تمام و از سر محبت و عشق مردمان را به سوى به حقایق رهنمون مى گرداند. (توبه، 128) با همین شیوه به سخنان دوست و دشمن گوش فرا مى دهد و گفتارها و سخنان ایشان را تا جایى كه مى توان و قابلیت دارد به درستى تأویل مى برد و بر مصادیق مقبول آن توجیه و حمل مى نماید.
اسلام (در معنای عام آن) وجه مشترك همه شرایع و ملل و نحل است كه پیامبران الهى بدان خوانده اند. (شورا، 13) پیامبر گرامى اسلام هماره خود را مسلمان در برابر حق دانسته (بقره، 132) و بر پایه اصول توحیدى اسلام فرهنگی عمل كرده اند. اسلام در فرهنك قرآنى به عنوان تنها دین مطرح است كه شرایع چندی از این دین یگانه به جهت اقتضائات زمانى و مكانى منشعب شده است. (مائده، 48 و نیز آل عمران، 19) در حقیقت شرایع، روش هاى بیانى و اجرایى دین اسلام در محدوده جغرافیایى و زمان هاى خاص است. روش هایى كه چون رودها و نهرهای كوچك به دریاى بزرگ اسلام مرتبط هستند و از آن سر چشمه گرفته، و به آن باز می گردند. بنابراین اسلام و قرآن جدایى میان شرایع را می پذیرد و همگی را به عنوان شاخه هاى یك درخت بزرگ و پر برگ شناسایى و تبیین می كند. به نظر پیامبرهیچ یك از پیامبران را بر پیامبر دیگری جز به تفضیل الهى فضیلت و برترى نیست و مسلمان واقعى می بایست همه پیامبران را یكسان مورد تجلیل، تكریم و احترام قرار داده و میان آنان تفرقه و تمایز نگذارد؛ زیرا همه پیامبران الهی بر دین اسلام بوده و در راستای توحید حركت می كردند. (بقره،136و285و نیز آل عمران،84 )
اسلام كه به عقل جمعى و كنش ارتباطى اهتمام ویژه اى دارد، می كوشد تا بسیارى از مسایل را با توجه به گفتمان سازنده و انتقادی و در حوزه بیان و سخن حل و فصل نماید. جایگاه سخن و كلام در اندیشه و فرهنك قرآنى نشان می دهد كه اصولا اسلام می كوشد تا مسایل را در حوزه سخن و كلام حل و فصل كرده و از حوزه عمل و واكنش هاى فیزیكى و مادی اجتناب ورزد. قرآن خود به عنوان كلام الله از جایگاه ارزشی سخن، پرده بر مى دارد و به عنوان معجزه باقى پیامبر خودنمایى می كند. از این رو، سخن و كلام و كلمه به عنوان یك ویژگی خاص دین پیامبر مطرح مى شود. اگر نگاه شود به جایگاه كلمه در اندیشه مسیحى و این كه مسیح به عنوان كلمه وجودى در قرآن و انجیل مطرح شده است، این موضوع قابل بررسی است(آل عمران، 39 و 45 و نساء171) ویژگی بارزى كه اسلام را از دیگر شرایع جدا و متمایز مى سازد، كنش ارتباطى اسلام در حوزه هاى گفتاری و شفاهی و كتبى، مبتنى بر تعامل و هم زیستى مسالمت آمیز است..
ویژگی های یسندیده مسیحیان
پیامبر با تاكید بر گفتمان انتقادى كوشید تا وجوه افتراق را فرو كاهد و بر دامنه موافقات و مشتركات فرهنگی بیافزاید. به نظر پیامبر امكان گفتمان انتقادى میان اسلام و مسیحیت بیش از دیگر شرایع است؛ آن چه از مجموع آیات قرآن برمى آید آن است كه پیامبر با توجه به ویژگی هاى خاص در مسیحیت و مسیحیان چنین درمى یابد كه می تواند با این گروه به شیوه اى آسان و راحت تر به تعامل در حوزه هاى مختلف بپردازد. از این رو، قرآن بیان مى دارد مسیحیان از بقیه گروه هاى مذهبى به دین اسلام فرهنگی و مسلمان نزدیك تر می كند. (مائده، 82) به نظر قرآن جهت نزدیك بودن نصارا به اسلام و مسلمانان در این موضوع نهفته است كه آنان از چند ویژگی و خصلت پسندیده برخوردارند كه اگر در هرگروه فكرى و فرهنگی دیگر یافت شود پیامدى جز این نخواهد داشت. در پیروان عیسى بن مریم این خصلت ها ردگیرى و تأكید شده است: در میان ایشان عالمان و دانشمندان زیادند، در میان ایشان پارسایان و زاهدان بسیارند و اینان عالمان عامل هستند، مردمانى متواضع و فروتن هستند و تكبر نمى ورزند، انسان هاى عاطفی هستند و در برابر حق نرم و سر به زیر هستند؛ وقتى حقیقتى را دریافتند از خوشحالی گریان مى شوند و دل هایشان هنوز بیدار و نرم است و چون سنگ، سخت و بى عاطفه و احساس نیستند، خود اگر عامل به صلاح و اصلاحات نباشند به رحمت ایزدى باور دارند و مصلحان را دوست دارند و به امید ورود به جر’ه ایشان حركت مى كنند(مائده 82تا 84) این ویژگی ها وخصلت هاى پسندیده است كه ارتباط میان ایشان با اسلام و اهل آن را تقویت مى كند؛ زیرا افراد فرهنگی و دانشمندان خداشناس وقتى حق را شناختند بدان روى مى آورند..
خصلت دیگرى كه در مسیحیان یافت مى شود، خصلت پارسایى و دورى از دنیاى فریبنده است. در حقیقت این ویژگی دومین گام به سوى سعادت فرد و ملت است
عمل صالح
سعادت آدمى در زندگى از نظر دین به این است كه بتواند نخست عمل صالح را تشخیص داده و سپس بر پایه آن عمل كند و به عبارت دیگر سعادت زندگى به داشتن ایمان و اذعان به حق و سپس عمل بر طبق آن است؛ بنابراین كسى كه بخواهد داراى چنین سعادتى شود اول احتیاج به علم و دانشى دارد كه به وسیله آن بتواند حقیقت دین را همان دینى كه حق است، تشخیص داده و به این وسیله مقتضى سعادت را فراهم آورد و چون وجود مقتضى به تنهایى براى آمادكى به عمل بر طبق آن كافى نیست و نیازمند رفع موانع است، از این رو لازم است موانعى را كه در نفس آدمى است و نمى گذارد انسان بر طبق علم خود عمل كند كه همان استكبار از حق یا عصبیت بر باطل و مانند آن هاست، از نفس خویش زایل سازد تا بتواند سعادت مطلوب را به دست آورد. وقتى ما از سویى آن نافع و سودمند را كسب كردیم و از سویى دیگر با از میان بردن تكبر، انصاف در برابرحق را به دست آوردیم، آن گاه است كه می توان گفت ما براى خضوع در برابر حق آمادگی داریم، البته به شرطى كه محیط هم اجازه بدهد، چون در اعمال آدمى مساعدت محیط هم دخالت عظیمى دارد؛ زیرا وقتى عملى در میان مردم متداول شد و از كودكى با آن بار آمدند و بر آن عادت نموده اند، چنین مردمى نمی توانند درباره خوبى و بدى آن عمل به آسانى داوری و قضاوت نمایند، و یا اگر زشت است از آن دست بردارند و چون عادت به آن دارند احتمال بدى و زشنتى در باره آن نمى دهند. بنابراین اگر انسان در درجه نخست تشخیص دهد كه فلان عمل صالح است و در درجه دوم غرض هاى آلوده نفسانى از قبیل لجاجت و عناد را هم با از میان بردن ریشه آن كه نرفتن زیر بار حق است، از میان برد و در درجه سوم هم چشمش به كسانى بیافتد كه آن عمل صالح را انجام مى دهند او نیز بى در نك آن عمل صالح را انجام می دهد..
در هر حال درهركس و گروهى این خصلت هاى پسندیده یافت شود، امكان گفتمان سازنده با آنان فراهم تراست. این خصلت ها را تا آن جا كه مى یابیم برخلاف یهودیان درمسیحیان بیشتر است. )
اسلام و جهانى شدن
اسلام تاریخى در سرزمین حجاز می بایست شیوه تعامل خود را با شرایع ابراهیمى مشخص مى كرد؛ زیرا نمی توانست به صورت یك جزیره و واحدى جداگانه از دیگر شرایع عمل نماید. گرایش ذاتى اسلام به جهانى شدن (انعام، 19) به نفوذ و هم پوشى فرهنگی بیشتر از سویى و هم زیستى در متن اجتماعى چند سنتى از سوى دیگر نیازمند بود. این خصلت و نیز خصلت سیالى مناسبات فرهنگی آمیختگى زبانى- تماس و مبادله هاى فرهنگی، توده اى، محرك هاى موثر
را به همراه دارد. هزینه فرایند هم پوشى و هم زیستى هر چند فزاینده است ولى نمی توان آن را نادیده گرفت. تحول، ناسازگارى هاى درونى، ستیزه ها و تضادها را جز به تحمل هزینه ها نمی توان سامان بخشید. این ستیزه ها و تضادها اگر دریك كنش ارتباطى و عقل جمعى و گفتمان سازنده و انتقادی حل و فصل گردد به تنش ها و در گیرى هاى فیزیكى و گاه نیستى هر دو یا نابودى بخشى از فرهنگ انسانى مى انجامد. اسلام هرگزخواهان تحمیل عقیده و اندیشه نیست، (بقره، 256) بلكه تنها به روشنى و هدایت بسنده مى كند، به سخنى دیگر تنها به ارائه طریق نه ایصال الى المطوب توجه دارد. (نحل، 35 و نور،54 شورا 48 و تغابن) و كهف 6) از این رو با پذیرش تنوع شرایع و تعدد فرهنگی
اسلام می كوشد تا افزون بر گرایش به هم پوشی، شیوه همزیستى را نیز بیازماید و عملیاتى سازد. هر چند این تماس و مبادله هاى فرهنگی میان شرایع همواره هماهنگ و عادلانه نبوده است و گاه به صورت جریانى یك طرفه و گاه دیگر فرایند تأئیر و نفوذ در یك دیگر نابرابر است ولى هیچ یك ازفرهنگ ها نمی تواند از تأئیرات جریان هاى فكرى و فرهنگی مقابل در امان بماند. می توان به فضا و شرایط خاصى نگریست و شیوه هایى را جستجو كرد كه این فضاها می توانند در آن به گونه اى خلاق سازگار شوند و از خود واكنش نشان دهند و در برابر خطرها و فرصت هایى كه ازخارج و بیرون وارد مى شود، مقاومت كنند و أن ها را متحول سازند. از این رو تنوع هم چنان به چشم مى خورد.
كنش هاى مسیحیان و مسلمانان
فرهنك مسیحى در حوزه نفوذ اسلام نیز از چنین خصلت «برهم كنشى» برخوردار بود. فرهنگ مسیحى نه تنها درحوزه نفوذ اسلام پا برجا ماند، بلكه از تأئیر و تأثرات آن برخوردار گردید. مشتركات فرهنگی باعث شد تا مسلمانان با تعایل سازنده خود زمینه حضور فرهنگی ایشان را در جهان اسلام فراهم آورند. تحت تأثیر نگرش توحیدى صرف اسلام نیز، پاره اى از تأویلات در اندیشه مسیحى در حوزه جغرافیایى و فرهنگی اسلام، راه یافت. مسیحیان شرقى به ویژه آنان كه در حوزه جغرافیایى اسلام حضور داشتند مفاهیم انجیلى را چنان تأویل و تعبیر می كرددند كه كم ترین تضاد را با تعالیم اسلامى داشته باشد. كنش هاى مسیحیان و مسلمانان در سده هاى نخستین نشان مى دهد كه درك طرفین در مسایل متنوع در حوزه مفهومى به یك دیگر نزدیك تر شده است. مفهوم خدا – انسانی در مسیحیت به مفهوم و معناى تجلی ذات الهی در كلمه وجودى مسیح گرفته شد و تثلیت معناى دیگری یافت. از آن جایى كه پیامبر اسلام اصولآ ستیزه را برنمى تافت و نه تنها آن را سازنده و مفید نمى دانست بلكه آن را بسیارزیانبار، ویران گر و بر هم زننده نظم عمومى هستى مى دانست، گرایش شدیدى به گفتمان و تعامل هم زیستى مسالمت آمیز از خود نشان مىداد. پذیرش تنوع شرایع و تعدد فرهنگی از سوى پیامبر گام مهمى در هم یارى و هم زیستى با گروههاى مسیحى بود. در عمق در كوششى براى حفظ شیوه هاى فرهنگی و الگوهاى اجتماعى- دینى، به رسمیت شناسى و تضمین حقوق مربوط به آن گروه فرهنگی یا قومى نهفته است. پیامبر نه تنها به عنوان پذیرش مسیحیت به عنوان یك شریعت و آیین مذهبى صحه گذاشت بلكه حقوق مربوط به سرزمین را نیز براى آن ها تضمین كرد. از این فراتر بر اعمال صحیح و ایمان راستین ایشان مهر تأیید نهاد و آنان را از اهل بهشت برشمرد(بقره،62) البته این ضمانت زمین تنها خاص اهل كتاب بود و همه مصادیق فرهنگی و دینى مورد توجه قرار نگرفتند..

خ.فطرت



Lämna ett svar