آیا قرآن کلام الهیست؟ – بخش دوم

داکتر عبدالکریم  نایک
مترجم سوما  نظری

بخش دوم

 

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی اشرف الانبیا و المرسلین و آلهِ اصحابهِ اجمعین و اما بعد.

Dr naik ( part 2).pdf

کتاب را اکنون بدست دارید براساس سخنرانی داکتر عبدالکریم نایک نوشته شده است. داکتر نایک در سال ١٩٦٥ در  شهر (بمبی) کشور هندوستان بدنیا آمده تحصیلاتش را در رشته طب به پایان رسانید. اما نظر به علاقه زیادی که به دین اسلام داشت خواست به معرفی این دین بپردازد. داکتر نایک امروز یکی از برجسته ترین مبلغین دین مبین اسلام به شمار میرود . او سرگرم مسافرت به کشور های مختلف جهان بوده با ایجاد سخنرانی ها و مباحث آزاد پیرامون دین اسلام میپردازد. نامبرده از استعداد خاصی برخوردار است طوریکه  توانسته است بخشهای زیادی از قرآن کریم، احادیث نبوی، تورات، انجیل و کتابهای دینی سایر ادیان را در حافظه بسپارد.
باری او از ”پاپ” رهبر مسیحیان دنیا دعوت نمود که در یک مباحثه با او شرکت نماید که البته این درخواست او از جانب ”پاپ” بی جواب گذاشته شد.
سخنرانی داکتر نایک تحت عنوان ( آیا قران کلام الهیست ؟) مشتمل دو بخش میباشد. بخش اول شامل سخنرانی داکتر نایک میباشد و بخش دوم به سوالات و مباحثۀ آزاد اختصاص یافته است.

 

هدف من از ترجمه نمودن این کتاب مساعد ساختن زمینه معرفی داکتر نایک با خواننده های دری زبان و در عین زمان رفع سوء تفاهمات پیرامون حقانیت قرآنکریم میباشد.
داکتر نایک امروز ریاست ( مرکز تحقیقات اسلامی ) را در شهر بمبی هندوستان به عهده دارد. دوستان میتوانند با مراجعه به سایت رسمی (مرکز تحقیقات اسلامی در بمبی) با داکتر نایک و آثارش معرفت بیشتر حاصل نمایند.

سوما نظری

آدرس ویب سایت مرکز تحقیقت اسلامی در شهر بمبی
www.irf.net

بخش دوم
سوال و جواب
سوال : اسم من” سارله رام چندرا” است. من میخواهم بپرسم که چرا مسلمانان خداوند را (الله) مینامند؟
جواب : من در جریان صحبت هایم توضیحاتی دربارۀ اسم مبارک (الله) توسط سورۀ اخلاص بیان نمودم. در سورۀ اخلاص میخوانیم (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤﴾).

ترجمه (بگو: خداوند يكتا و يگانه است. خداوندي است كه همه نيازمندان قصد او مي‏كنند. نزاد و زاده نشد. و براي او هرگز شبيه و مانندي نبوده است).
همچنان در سورۀ الاسرا آیۀ یکصد و دهم آمده است (قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا).
ترجمه (بگو «الله» را بخوانيد، يا «رحمن» را، هر كدام را بخوانيد (ذات پاكش يكي است و) براي او نامهاي نيك است، و نمازت را زياد بلند يا آهسته مخوان و در ميان اين دو راهي (معتدل) انتخاب كن).

اینکه زیباترین اسمها مربوط خداوند متعال است، در آیات متعددی ذکر گردیده است. اما اینکه چرا مسلمانها خداوند متعال را (الله) مینامند باید گفت که (الله) یک اسم خاص و منحصر بفرد است. در حالیکه اسم هایکه در دیگر زبانها از جمله در زبان انگلیسی برای خداوند بکار میرود اسم خاص نیست.
در زبان انگلیسی برای خدا میگویند (God). اگر یک حرف (S) را در اخیر کلمۀ (God ) اضافه نمائید، کلمۀ (Gods) به معنی ”خدایان” بدست میآید. در حالیکه میدانیم که خداوند متعال یکیست و چیزی بنام ”خدایان” وجود ندارد.

اگر در ادامۀ (God) حروف (dess) را اضافه کنید، کلمۀ (Goddess) بدست میآید که اسم مونث یا ”الهه” معنی میدهد. در حالکیه خداوند متعال فاقد جنسیت است. به همین ترتیب با این کلمه در زبان انگلیسی و دیگر زبانها میشود به اصطلاح ” بازی” نمود و معنی آنرا تغیر داد. اما اسم مبارک (الله) خاص بوده و نمیتوان آنرا تغیر داد.
سوال : اسم من” قسیم داویر” است و من سوالی دارم به این شکل که هارون شوری ( یک نویسنده و ژورنالیست هندی) به آیات یازدهم و دوازدهم سورۀ ”النسا” اشاره نموده میگوید اگر براساس این آیات حصۀ میراث هر یک از وارثین را جمع نمایم مجموعه آنها بالاتر از (یک حصه) میگردد به این دلیل هارون شوری الزام وارد میکند که نویسندۀ قرآن ریاضی را بلد نبوده است، لطفاَ در اینباره توضیحات بدهید!.

جواب : طوریکه من در صحبتهایم گفته ام صد ها تن تلاش نموده اند تا به قرآن الزام وارد نماید. آنها به مسایلی به نام ”اشتباه” در قرآن اشاره نموده اند، ولی هیچکدام از این الزامات شان درست نبوده همه فاقد حقیقت اند.

تا جائیکه موضوع به میراث ارتباط میگیرد در قرآن کریم در جاهای مختلف به آن اشاره شده است از جمله در سورۀ ”البقره” آیات یکصد و هشتادم و دوصد و چهلم، سورۀ ”النسا” آیات نهم و نزدهم و سورۀ ”مائده” آیۀ یکصد و پنجم.  اما تفصیل موضوع در آیات یازدهم، دوازدهم و یکصد و هفتادو شش سورۀ ”النسا” آمده است. ولی ترجمۀ که ”هارون شوری” بکار میبرد اینست که در سورۀ النسا آیات یازدهم و دوازدهم آمده است (خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مى‏كند سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر [همه ورثه] دختر [و] از دو تن بيشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترك است و اگر [دخترى كه ارث مى‏برد] يكى باشد نيمى از ميراث از آن اوست و براى هر يك از پدر و مادر وى [متوفى] يك ششم از ماترك [مقرر شده] است اين در صورتى است كه [متوفى] فرزندى داشته باشد ولى اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها] پدر و مادرش از او ارث برند براى مادرش يك سوم است [و بقيه را پدر مى‏برد] [البته همه اينها] پس از انجام وصيتى است كه او بدان سفارش كرده يا د ينى [كه بايد استثنا شود].

آیۀ دوازدهم میگوید (و نيمى از ميراث همسرانتان از آن شما [شوهران] است اگر آنان فرزندى نداشته باشند و اگر فرزندى داشته باشند يك چهارم ماترك آنان از آن شماست [البته] پس از انجام وصيتى كه بدان سفارش كرده‏اند يا د ينى [كه بايد استثنا شود] و يك چهارم از ميراث شما براى آنان است اگر شما فرزندى نداشته باشيد و اگر فرزندى داشته باشيد يك هشتم براى ميراث شما از ايشان خواهد بود [البته] پس از انجام وصيتى كه بدان سفارش كرده‏ايد يا د ينى [كه بايد استثنا شود]).
خوب این موضوع یک مقدار مغلق بنظر میرسد  ولی اگر یک اندازه توجه نمائید موضوع وضاحت مییابد.

بطور خلاصه میتوان گفت که در آیۀ یازدهم سورۀ نسا در مورد میراث که برای فرزندان شخص متوفی تعین گردیده است اشاره شده است. در ادامه همین آیه دربارۀ سهمیۀ والدین متوفی از میراث حرف زده شده است. در آیۀ دوازدهم سورۀ نسا در مورد سهم زن و یا شوهر از میراث که از همسرش باقی مانده است، اشاره شده است.
در اسلام دربارۀ میراث به تفصیل حرف زده شده است. قرآن کریم در این مورد صرفاَ بشکل فشرده راجع به اساسات میراث حرف زده است. جهت دریافت تفصیل موضوع باید شما به احادیث رجوع کنید. موضوع میراث در اسلام وسعت دارد و در واقعیت یک شخص میتواند همه عمرش را صرفاَ صرف تحقیق دربارۀ موضوع میراث نماید. اما ”هارون شوری” صرفاَ با این دو آیۀ قرآن شریف میخواهد همه مطلب را بداند. این شیوه او شبیۀ این خواهد بود که شخصی بخواهد یک سوالی ریاضی را حل کند در حالیکه قواعد اساسی ریاضی را بلد نباشد. در ریاضی قاعدۀ وجود دارد که برمبنای آن باید در قدم نخست به عملیۀ تقیسم، بعداَ عملیۀ ضرب، بعداَ جمع و در آخر به عملیۀ منفی پرداخته شود. اگر شخصی این قاعده را بلد نباشد و بخواهد که یک سوال ریاضی را حل نماید، جواب بدست آمده توسط او نا درست خواهد بود. ”هارون شوری” نیز به عین شکل قواعد اساسی ریاضی را بلد نیست زیرا نظر به قانون اسلام در مورد میراث، سهمیۀ نخست، به همسر و والدین مربوط میشود، و بعداَ هر آنچه از میراث باقی مانده باشد بین اولاد های متوفی تقسیم میگردد. هرگاه شما این قاعده را تعقیب نمائید مجموعه این مقدار هرگز از ”یک حصه” تجاوز نمیکند. امیدوارم توانسته باشم به سوال شما پاسخ  بدهم.

سوال: اسم من ”فوزیه سید” است و من به صفت بازرس در موسسۀ (ام، بی، سی) کار میکنم. من قبلاَ مسیحی بودم و در سال ١٩٨٠ ایمان آورده مسلمان گردیدم اما والدینم هنوز هم مسیحیی اند. سوال من اینست که چطور میتوانم والدینم را متقاعد سازم که حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم، قرآن کریم را از کتابهای تورات و انجیل اقتباس نکرده است؟
جواب: طوریکه من قبلاَ گفتم در اصل این واقعیت تاریخی که حضرت محمد (ص) یک شخص اُمی یا بیسواد بودند، خود ثابت میسازد که قرآن کریم از روی کدام کتاب دیگر اقباس و کاپی نشده است. 

در قرآنکریم در سورۀ عراف، آیۀ ١٥٧ خداوند متعال میفرماید (آنها كه از فرستاده (خدا) پيامبر «امي» پيروي مي‏كنند كسي كه صفاتش را در تورات و انجيلي كه نزدشان است مي‏يابند و آنها را به معروف دستور مي‏دهد و…).

اگر شما امروز به کتاب توارت موجود مراجعه کنید در کتاب ”اشیعا” در فصل ٢٩ در جملۀ ١٢ ام چنین میخوانید (کتاب به کسی داده شده است که خوانده نمیتواند).
بهرحال آنهایکه این اتهام را وارد میکنند که نعوذ باالله حضرت محمد (ص) قرآن را از تورات و یا انجیل کاپی نموده، اینرا نمیدانند که در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام، هنوز تورات و انجیل به زبان عربی ترجمه نشده بودند. نخستین ترجمه عربی تورات در سال ٩٠٠ میلادی توسط شخصی به اسم (آر. سادیاس) نوشته شد، یعنی دو صد سال بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام. انجیل برای بار اول به زبان عربی توسط شخصی به اسم ( ایرپینوس) در سال ١٦١٦ ، یعنی حدودی هزار سال بعد از رحلت حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم ترجمه گردید. من این را میپذیرم که میان انجیل، تورات و قرآن کریم مشابهت های موجود است ولی این موضوع نمیتواند دلیل شود که قرآن شریف از کتابهای ماقبل خود کاپی شده است. بلکه دلیل موجودیت مشابهت بین این کتابها، داشتن منبع مشترک آنها میباشد. در واقعیت تمام کتابهای الهی دارای یک پیام بوده است و آن توحید یا یکتا پرستی است. اما طوریکه من قبلاَ نیز گفته ام سایر کتابهای الهی به استثنای قرآن کریم با گذشت زمان مورد تحریفات قرار گرفته و به همان شکل اولی و اصلی شان باقی نمانده اند.

در توارت و انجیل [ موجوده] مواردی زیادی وجود دارند که توسط انسانها نوشته شده است، اما در کنار اینها مواردی محدودی نیز وجود دارد که با قرآن شریف در مشابهت قرار دارد. از طرف دیگر اگر موجودیت این مشابهت ها دلیل کاپی کردن یا اقباس کردن باشد در آنصورت باید گفت که بنابر موجودیت شباهتهای موجود میان تورات و انجیل حضرت عیسی (ع) (نعوذ باالله) انجیل را از تورات کاپی نموده بودند. میخواهم بکبار دیگر خاطرنشان سازم که مشابهت در میان کتابهای الهی به دلیل مشترک بودن منبع آنها میباشد. 
اگر من در روز امتحان بخواهم تقلب یا ”نقل” کنم هرگز در ورق امتحان نخواهم نوشت که من جوابات را از ورق امتحان فلان شخص کاپی نموده ام. اما خداوند متعال در قرآن کریم از حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) و سایر پیامبران الهی ذکر نموده این مطلب را بیان نموده است که آنها همه فرستاده گان و پیامبران خداوند متعال بوده اند. قرآن کریم به انبیا الهی اعتبار و احترام خاصی میگذارد. اما اگر حضرت محمد (ص) نعوذ باالله قرآن را کاپی میکردند هرگز از پیامبر بودن حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) ذکری به عمل نمیآورند، که این مطلب خود ثابت میسازد که قرآن کاپی نشده است. 

صرفاَ مبتنی بر حقایق تاریخی مشکل خواهد بود که حقانیت قرآن، تورات و انجیل را ثابت نمائیم. به این دلیل بیآئید با استفاده از ساینس قرآن، تورات و انجیل را مورد آزمایش قرار دهیم.

در ظاهر خیلی از مسایل که در قرآن ذکر شده است در تورات و انجیل نیز مذکور میباشد ولی اگر اندکی دقیق گردیم متوجه میشویم که تفاوت میان اینها از زمین تا آسمان است. بطور مثال در تورات در ”کتاب تکوین یا پیدایش” از خلقت آسمانها و زمین و کائنات حرف زده شده است که در ظرف شش روز ساخته شده است و روز نیز به مدت زمان ٢٤ساعت تعریف شده است.
قرآن کریم نیز در جاهای مختلف از جمله سورۀ اعراف آیۀ ٥٤ و سورۀ یونس آیۀ سوم میفرماید که خلقت زمین و آسمانها در مدت  شش” ایام” صورت گرفته است. کلمۀ عربی (یوم) روز معنی میدهد که جمع آن (ایام) است. اما در عین زمان کلمۀ یوم، یک معنی دیگر نیز دارد و آن ”دورۀ خیلی طولانی از یک عصر تاریخی” میباشد.  ساینس در برابر این گفتۀ قرآن کریم که زمین و آسمانها در خلال شش ”دورۀ خیلی طولانی یک عصر” ساخته شده اند، هیچ اعتراضی ندارد. اما ساینس این موضوع که گفته شود که آسمانها و زمین در مدت” شش روز بیست و چهارساعته” ساخته شده است را، نپذیرفته رد میکند.

در تورات ”کتاب پیدایش” فصل اول، جملات اول الی سوم آمده است ”خدا فرمود روشنایی بشود و روشنایی شد. خدا روشنایی را پسندید و آنرا از تاریکی جدا ساخت. او روشنایی را روز و تاریکی را شب نامید. شب گذشت و روز شد. این روز اول بود”.
در همین کتاب و همین فصل از جملات چهاردهم الی نزدهم میخوانیم که ” سپس خدا فرمود در آسمان اجسام درخشانی باشد تا زمین را روشن کنند و روز را از شب جدا نمایند و روز ها فصل ها و سالها را پدید آورند، و چنین شد. پس خداوند دو روشنایی بزرگ ساخت تا برزمین بتابند: روشنایی بزرگتر برای حکومت بروز و روشنایی کوچکتر برای حکومت برشب. او همچنان ستاره گان را ساخت. خدا آنها را در آسمان قرار داد تا زمین را روشن سازند. بروز و شب حکومت کنند و روشنایی و تاریکی را از هم جدا کنند. خدا خشنود شد. شب شد و روز گذشت. این روز چهارم بود”.

قرار گفته های (تورات موجوده) آفتاب در روز چهارم ساخته شد در حالیکه روشنایی که ثمرۀ آفتاب است،  در روز اول یعنی سه روز قبل از بوجود آمدن آفتاب ایجاد گردیده بود؟. از طرف دیگر شب و روز زمانی ایجاد میشوند که کرۀ زمین وجود داشته باشد، در حالیکه (تورات امروزی) میگوید که  زمین در روز سوم ساخته شد. اینها همه مورادی غیر علمی اند.
قرآن شریف نیز از خلقت آفتاب و روشنایی حرف میزند ولی با این تفاوت که این موضوع را به این شکل غیرعلمی بیان نمیکند. آیا شما فکر میکنید که حضرت محمد (ص) قرآن را از روی تورات و انجیل نوشته و بعداَ این اغلاط و اشتباهات ساینسی را اصلاح نموده است؟ باید عرض گردد که یکهزار و چهار صد سال قبل هیچکسی به این واقعیت های ساینسی آگاهی نداشت. 
قرار کتاب که امروز بنام تورات شناخته میشود، زمین در روز سوم ساخته شد و آفتاب و مهتاب در روز چهارم ساخته شدند. اما امروز ساینس به ما میگوید که زمین و مهتاب همه اجزای آفتاب اند. اینکه تورات میگوید که نخست زمین ساخته شد و بعداَ آفتاب ساخته شد، نیز غیر علمی و نادرست است. 
در تورات کتاب ”پیدایش” جلد اول جملات یازدهم الی سیزدهم آمده است (سپس خدا فرمود ”انواع نباتات و گیاهان دانه دار و درختان میوه دار در زمین برویند و هر یک نوع خود را تولید کنند”. همینطور شد و خدا خشنود گردید. شب گذشت و روز شد، این روز سوم بود).

طبق گفته های تورات که در بالا ذکر گردید درختان، میوه جات و گیاهان همه در روز سوم ساخته شدند در حالیکه در جملات قبلی مطالعه نمودید که آفتاب در روز چهارم ساخته شد. یعنی قبل از اینکه آفتاب ساخته شود نباتات و گیاهان و درختان ساخته شده بودند. حالا سوال اینجاست که چطور نباتات ودرختان و گیاهان بدون روشنایی آفتاب بوجود آمدند؟
در ادامه در تورات کتاب ”پیدایش” جملۀ شانزدهم میخوانیم که (سپس خداوند دو روشنایی بزرگ ساخت تا برزمین بتابند: روشنایی بزرگتر برای حکومت بروز و روشنایی کوچکتر برای حکومت برشب). اما طوریکه قبلاَ نیز عرض کردم، قرآن کریم در سورۀ فرقان آیۀ ٦١مشخص میسازد که نور مهتاب روشنایی انعکاسی [ آفتاب ] است.

خوب تعدادی الزام وارد میکنند که نعوذبالله حضرت محمد (ص) قرآن را از تورات و انجیل کاپی نمودند اما سوال اینجاست  چطور پیامبر گرامی ما حضرت محمد (ص) توانست قرآن را از روی تورات کاپی، ولی این اشتباهات ساینسی را اصلاح نماید؟ 
هرگاه شما قرآن شریف، تورات و انجیل را تحلیل نماید شاهد موجودیت تفاوتهای خیلی بزرگی در میان آنها خواهید بود. در تورات امروزی،  داستان خلقت حضرت آدم (ع) ذکر گردیده است. تورات از آدم (ع) به عنوان نخستین انسانیکه در زمین خلق شد یاد میکند. تورات تاریخ خلقت آدم (ع) را حدودی٥٨٠٠ سال قبل از امروز میداند. اما ساینس امروزی بر مبنای شواهد و مدارک باستانشناسی و انسانشناسی تاریخ موجودیت نخستین انسان در روی زمین را ،خیلی بیشتر از این میداند.
قرآن شریف نیز از خلقت آدم (ع) حرف میزند ولی با این تفاوت که قرآن کدام تاریخ نادرستی را که در مغایرت با ساینس قرار داشته باشد، ارایه نمیکند. 

در تورات (کتاب پیدایش) فصل هفتم از نوح علیه سلام حرف زده شده است. همچنان در اینجا از سیل و باران خیلی بزرگ و عظیمی حرف زده میشود که همۀ نباتات، حیوانات و انسانها را، به استثنایی آنهایکه با نوح (ع) در کشتی یکجا بودند، غرق نموده بود. تورات تاریخ اتفاق این حادثه را حوالی سدۀ بیست و بیست و یکم قبل از میلاد میداند.تورات (کتاب پیدایش) فصل هفتم، جملات نزده الی بیست و چهارم میگوید ”سر انجام بلندترین کوه ها نیز به زیر آب فرو رفتند. باران آنقدر بارید که سطح آب به هفت متر بالاتر از قلعۀ کوه ها رسید. همه جانداران روی زمین یعنی حیوانات اهلی و وحشی، پرنده گان و خزنده گان با آدمیان هلاک شدند. هر موجود زندۀ که در زمین بود نابود گشت. بدینسان خدا تمام موجودات زنده را از روی زمین محو کرد، به جز نوح و آنهایکه در کشتی همرایش بودند. آب تا صد و پنجاه روز همچنان سطح زمین را پوشانیده بود”.

اما امروز برمبنای شواهدی باستانشناسی مشاهده میشود که اهرام مصر و تمدن ”بابیلیون” در سدۀ بیست و یکم بدون اینکه از این سیل عظیم و بزرگ متاثر شده باشند، وجود داشته اند. 
قرآن کریم نیز از حضرت نوح (ع) و این سیل صحبت میکند اما اولاَ اینکه قرآن کریم کدام تاریخ را ارایه نمیکند و ثانیاَ قرآن از یک سیل ”محلی و منطقوی” صحبت میکند نه مانند تورات از آنچنان سیلی که همه جهان را پوشانیده باشد. قرآن شریف میگوید که سیل مذکور صرفاَ قوم نوح را تباه نمود، که این موضوع را امروز ساینس نیز رد نمیکند.
بادرنظرداشت مطالب فوق حالا قضاوت با خود تان است که بگوئید آیا قرآن کلام الهیست و یا از تورات و انجیل کاپی شده است؟

سوال: از آنجایکه در قرآن گفته شده است که خداوند پیامبران زیادی را با کتابها فرستاده است آیا شما به کتابهای ( وید و وید شاسترا) [ دو کتاب مذهبی هندو ها] باور دارید؟ 
جواب: سوالی جالبیست.
قرآن کریم در جاهای مختلف از جمله در سورۀ فاطر آیۀ ٢٤ میفرماید (…. وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ). ترجمه (……. و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشداردهندۀ گذشته است). 
همچنان در سورۀ رعد آیۀ هفتم آمده است (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلآ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ). ترجمه (و آنان كه كافر شده‏اند مى‏گويند چرا نشانۀ آشكاری از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است [اى پيامبر] تو فقط هشداردهنده‏اى و براى هر قومى رهبرى است).

اما در ارتباط به سوال شما باید عرض کنم که در قرآن کریم صرفاَ از بیست و پنج پیامبر نامبرده شده است ولی بر  مبنای احادیث نبوی تعداد پیامبران بیشتر از یکصد و بیست و چهار هزار تن بوده اند. ولی طوریکه قبلاَ عرض کردم قرآنکریم صرفاَ اسم بیست و پنج تن را به ما میگوید.
اینکه شما پرسیدید که آیا ”وید” کتاب الهی است و یا نه؟ بیآئید ببینیم که میان قرآن کریم و ”وید” نقاط مشترکی وجود دارد و یا خیر؟ جواب مثبت است، بلی مشابهت بین قرآن کریم و وید وجود دارد. مثلاَ در کتاب ( یجر وید ) در فصل سوم، جملۀ ٣٢ام چنین آمده است ( شما نمیتوانید تصویری را از خداوند ایجاد کیند ). در همین کتاب در فصل ٣٣ جملۀ ٣ ام چنین آمده است ( خداوند فاقد جسم و شکل است ). در همین کتاب فصل ٤٠ جملۀ ٤٨ ام آمده است ( خداوند فاقد جسم و تصویر است ). همین کتاب فصل ٤٠ جملۀ ٤٩ ام میخوانیم که ( آنهایکه اشیای خلق شده را پرستش میکنند در تاریکی قرار دارند) در ادامه میخوانیم ( خداوند صرفاَ یکی و یگانه است، خدای ثانی وجود ندارد حتی در کوچکترین شکل نیز خدای وجود ندارد). 
در کتاب ”ریگ وید” جلد ٨ فصل اول جملۀ اول آمده است ( همۀ ستایش خاص برای خداوند است). کتاب ”ریگ وید” جلد ٦ فصل ٤٥ جملۀ ١٦ اینطور آمده است ( خداوند صرفاَ یکیست، او را پرستش کنید).ما [ مسلمانها ] با همۀ مواردی فوق موافقیم و هیچ اعتراضی در مورد پذیرفتن آنها نداریم. اما از آنجایکه قرآن شریف آخرین کتاب الهیست بناَ معیار برای تشخیص درست  و نادرست باید همین قرآن باشد.

در”وید” مواردی نیز وجود دارد که نوشته بشر میباشد. یعنی در ”وید”  مواردی وجود دارد که مورد تحریف قرار گرفته است. البته این موارد را ما هرگز نمیتوانیم به نام کلام الهی بپذیریم. همچنان در ”وید” نیز مانند تورات و انجیل موجود، اشتباهات ساینسی وجود دارد. اینکه نسخۀ اصلی ”وید” کلام الهی بوده باشد را، من نمیدانم. در قرآن کریم  ذکر شده است که انجیل به حضرت عیسی علیه سلام نازل گردیده است، بناَ ما با اطمینان میتوانیم بگویم که انجیل کلام الهی بوده است.

در مورد پیامبران باید عرض کنم که تعداد پیامبران زیاد بوده اند ولی اینکه آیا اشخاصی مانند ”رام” و یا ”کرشنا ” پیامبر بوده اند و یا نه؟ باید عرض کنم که شاید آنها پیامبر بوده باشند شاید هم نبوده باشند. یک تعداد مسلمانها وجود دارند که میگویند رام (علیه سلام) که البته اینکار شان نادرست است. اما حتی اگر ”رام” و یا ”کرشنا” پیامبر هم بوده باشند و یا اگر ”وید” کتاب الهی هم بوده باشد، این کتاب و این پیامبران برای قوم خود و برای یک مدت زمان معین فرستاده شده بودند. پیام این کتابها نیز ابدی نبوده است. تورات، انجیل و یا حتی ”وید” هم اگر کتاب  الهی بوده باشد، این کتابها در زمان خودشان قابل تطبیق بودند ولی امروز منسوخ گشته و قابل اجرا نمیباشند. زیرا قرآن کریم آخرین کتاب الهی بوده و حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر بوده و ما باید از آخرین کتاب و آخرین پیامبر خداوند متعال پیروی کنیم. 
سوال : اسم من مهناز سید است و من یک محصل استم، سوال من اینست که خداوند را کی آفریده است؟ 
جواب : این پرسش شما مرا به یاد یک پرسشی دیگری میاندازد که زمانی شخصی از من پرسید ” قرار است برادرم طفلی را بدنیا بیاورد، میتوانی بگویی که طفل برادرم دختر است یا پسر؟” . خوب من به صفت یک داکتر اینرا میدانم که جنس مذکر نمیتواند طفل بدنیا بیآورد، بناَ این سوال او اصلاَ بی معنی و غیرمعقول است.
دربارۀ سوال شما نیز باید بگویم که الله سبحان و تعالی خلق نشده است و دارای یک آغاز و مبدا نمیباشد. به همین ترتیب او دارای یک انتها و ختم نیز نمیباشد. بناَ موجودی که دارای چنین صفاتی باشد نمیتواند خالقی داشته باشد، و این سوال شما اصلاَ بی معنی است. 

سوال : من محمد اشرف نام دارم و محصل میباشم. بسیاری از مستشرقین ادعا میکنند و یا بهتر است بگویم الزام وارد میکنند که حضرت محمد (ص) قرآن شریف را برای آوردن اصلاحات در میان اعراب، نوشته و برای اینکه این کتاب جنبۀ خوبی تطبیقی داشته باشد، آنرا به خداوند نسبت داده است. میخواستم در اینباره معلومات بدهید.
جواب : من میدانم که یک تعداد از مستشرقین چنین الزامی را وارد میکنند و اینرا نیز میپذیرم که منظور قرآن و پیامبر گرامی محمد صلی الله و علیه و سلم آوردن اصلاحات بوده است، البته آوردن اصلاحات نه تنها در میان اعراب بلکه در میان همه جهانیان. خوب بیآئید این الزام را مورد بررسی قرار دهیم . شما فرض کنید که میخواهید در مکانی امنیت را تامین نمائید و برای اجرای این امر به دروغ متوسل میشوید. یعنی برای اجرای یک کار اخلاقی از شیوۀ غیر اخلاقی استفاده میکنید، که البته اینکار نادرست بوده صرفاَ توسط افراد جعلکاریکه در جستجوی بدست آوردن مادیات اند، مورد استفاده قرار میگیرد. البته ظاهراَ این چنین اشخاص شاید بگویند که آنها میخواهند محیط را اصلاح نمایند ولی در باطن ایشان در جستجوی دریافت مادیات اند. اما من قبلاَ ثابت نموده ام که حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم در جستجوی مادیات نبوده اند.

در قرآن کریم در سورۀ ”انعام” آیۀ ٩٣ آمده است (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ). 
ترجمه (و كيست ‏ستمكارتر از آن كس، كه بر خدا دروغ مى‏بندد يا میگويد به من وحى شده در حالى كه چيزى به او وحى نشده باشد و آن كس كه مى‏گويد به زودى نظير آنچه را خدا نازل كرده است نازل مى‏كنم و كاش ستمكاران را در گردابهاى مرگ مى‏ديدى كه فرشتگان [به سوى آنان] دستهايشان را گشوده‏اند [و نهيب مى‏زنند] جانهايتان را بيرون دهيد امروز به [سزاى] آنچه بناحق بر خدا دروغ مى‏بستيد و در برابر آيات او تكبر مى‏كرديد به عذاب خواركننده كيفر مى‏يابيد).
 
هرگاه حضرت پیامبر (ص) (نعوذ باالله) این کتاب را خودش مینوشت هرگز مطلب فوق را در کتاب خود نمینوشت.  همچنان در سورۀ ”الحاقه” آیات ٤٤ الی ٤٧  گفته شده است (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿٤٤﴾ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿٤٥﴾ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿٤٦﴾ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿٤٧﴾). ترجمه (و اگر [او] پاره‏اى گفته‏ها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره مى‏كرديم، و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نمى‏شد).  یعنی حتی اگر یک پیامبر هم بر خدا اتهام ببندد و (نعوذ باالله) حتی اگر حضرت پیامبر گرامی هم اینکار را میکردند بنابر نص قرآن کریم خداوند رگ قلبش را قطع میکرد. عین همین موضوع در سوره های ”شوری” آیۀ ٢٤ و سورۀ ”نحل” آیۀ ١٠٥ نیز ذکر گردیده اند.
همچنان مواردی نیز بوده است که خداوند متعال خواسته تا حضرت پیامبر گرامی را متوجه آنها بسازد تا پیامبر گرامی آن موارد را در آینده تکرار نکنند. این موارد در قرآن کریم مذکور است. هرگاه حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم (نعوذ بالله) خود شان قرآن شریف را مینوشتند، در آنصورت مواردی را که خداوند دوست نداشت تا جناب پیامبر گرامی انجام بدهد را، هرگز درج قرآن نمیکرد. یکی از چنین موارد در سورۀ ”عبس” آمده است ( ای پیامبر زمانیکه مرد نابینا نزد تو آمد، چهره درهم کشیدی وروگردان شدی. تو چه مي‏داني شايد او پاكي و تقوي پيشه كند؟ يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد).

در این آیه از مردی نابینای ذکر به عمل آمده بنام ”عبدالله بن ام مختوم” . او روزی به حضور حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم رفت در حالیکه حضرت پیامبر گرامی با جمعی از بزرگان مشرکان عرب سرگرم حرف زدن بودند. این مرد نابینا مزاحم حضرت پیامبر گردیدند و حضرت پیامبر را اینکار ناخوش افتاد. هر کسی دیگری که به عوض پیامبر گرامی میبود ولو یک انسان متقی میبود و یا غیرمتقی، روگردانیدن از یک مردنابینا برایش هیچ تفاوتی نداشت. اما از آنجایکه جناب پیامبر گرامی (ص)  دارای یک شخصیت عالی و دارای قلب مهربان و روفی بودند که همیشه برای فقرا و حاجتمندان میگریست، بناَ برایشان وحی نازل گردید.

بعد از این موقع هرزمانیکه حضرت پیامبر گرامی با آن مرد نابینا روبرو میشد از او تشکری مینمود که از بابت او خداوند آنحضرت (ص) را یاد فرموده و آیۀ را نازل فرموده اند.مثالهای زیادی از چنین موارد در قرآن کریم موجود است مثلاَ  در سورۀ تحریم آیۀ اول، سورۀ نحل آیۀ شانزدهم، سورۀ انفال آیۀ هشتاد و چهار و جاهای دیگر. تکراراَ عرض میکنم که هرگاه حضرت محمد (ص) نعوذ باالله قران را خودشان برای اصلاح اعراب مینوشتند، ضرورت نداشتند که مورادی از این قرار را درج قرآن نمایند. 

سوال : من کشمیره نام دارم و میخواستم دربارۀ این آیۀ قرآن پاک بپرسم که ”خداوند متعال به قلبهای تعدادی افرادی مهر نهاده است و به همین دلیل آنها نمیتوانند واقعیتها را درک کنند”. اما آنطوریکه همه میدانیم انسان توسط قلب خود نه بلکه توسط ذهن و مغزش فکر میکند. لطفاَ در این باره معلومات بدهید.جواب: خداوند سبحان و تعالی در قرآن پاکش در سورۀ ”طه” از آیات ٢٥ الی ٢٨ام میفرماید (قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿٢٥﴾ وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿٢٦﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ﴿٢٧﴾ يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿٢٨﴾).

ترجمه (گفت پروردگارا سينه‏ام را گشاده گردان. و كارم را براى من آسان ساز. و از زبانم گره بگشاى. [تا] سخنم را بفهمند). طوریکه مشاهده میشود در این آیات نیز گفته میشود که خداوندا (صدر) یا  (سینه ام) را گشاده گردان تا آنها حرفهای منرا بفهمند. خوب سوال اینجاست که چرا برای آنکه دیگران حرفم را بدانند خداوند سینه ام را فراخ یا گشاده گرداند؟ در زبان عربی کلمۀ (صدر) دو معنی دارد یکی به معنی قلب و دومی به معنی مرکز. اگر شما به شهر کراچی بروید در آنجا محلۀ وجود دارد بنام (صدر) که (مرکز)معنی میدهد. اما در آیۀ مذکور خداوند میفرماید که ما (صدر) آنها یعنی ( مرکز وجود شان یعنی ذهن و دماغ شانرا ) مهر نموده ایم. در آیۀ دیگر نیز ما از خداوند میطلبیم که خداوندا عقل، هوش و قوۀ درک من را افزونی فرما و دور گردان مانعی را که میان من و شنونده های حرفهایم قرار دارد. امید است توانسته باشم به سوال تان پاسخ بدهم.

سوال : من خالد نام دارم. سوال من اینست که در قرآن شریف در یکجا از ابلیس به نام ”جن” یاد گردیده و در جای دیگر از او بنام ”ملائک” ذکر به عمل آمده است، آیا این یک تناقص نیست؟
جواب : داستان ابلیس و حضرت آدم (ع) در جاهای مختلفی در قرآن شریف ذکر گردیده است. مثلاَ در سوره های بقره، اعراف، حجر، الاسرا، کهف، طه و ص. در این سوره ها گفته شده است که ( ما به ملائک گفتیم که به آدم سجده نمایند، همه سجده نمودند به استثنای ابلیس).

اما در یکجای دیگر در قرآن کریم یعنی در سورۀ کهف آیۀ ٥٠ آمده است ( زمانيکه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد آنها همگي سجده كردند، جز ابليس، او از جن بود). حالا بیآید  تا موضوع را تحلیل نمائیم. طوریکه میدانیم قرآن کریم به زبان عربی نازل گردیده است و در گرامر زبان عربی قاعدۀ وجود دارد بنام ( تغلب). برمبنای این قاعده اگر ما به اکثریت خطاب کنیم این خطاب ما، اقلیت را نیز شامل میگردد. بطور مثال فرض کنید که در یک صنف درسی به تعداد صد تن شاگرد وجود دارد. ٩٩ تن پسر و یک دختر. اگر معلم به شاگردانش به زبان عربی خطاب کند که ”پسران به پا خیزید !” این امر بر اساس قاعدۀ (تغلب) شامل آن یک شاگرد دختر نیز میشود و او نیز یکجا با همصنفانش که پسر استند بپا میخیزد. اما اگر همین معلم به زبان انگلیسی به شاگردانش بگوید که ”پسران به پا خیزید ” در آنصورت صرفاَ شاگران پسر به پا خواهند خواست و آن یگانه شاگرد دختر، به جایش نشسته باقی خواهد ماند. حالا برگردیم به اصل مطلب، قرآن کریم میفرماید که (ما به  فرشتگان یا ملائک دستور دادیم تا [به آدم علیه سلام] سجده نمایند. همه سجده کردند به استثنایی ابلیس). خوب در اینجا منظور اینست که اکثریت حاضر در آنجا ملایک بوده اند.ابلیس شاید ملایک بوده باشد شاید نبوده باشد ولی در سورۀ کهف آیۀ پنجاه ام گفته میشود که ( ابلیس جن بود). خوب این موضوع که در این آیه ابلیس را جن گفته است و در دیگر جاها ملایک، نمیتواند تناقص باشد، بلکه باید در اینجا همان قاعدۀ (تغلب) را اجرا نمود.

از طرف دیگر ملائک موجوداتی اند که فاقد اراده میباشند. یعنی ملائک از خود دارای اراده نبوده هر آنچه به آنها از طرف خداوند سبحان و تعالی دستور داده شود، آنرا اجرا میکنند، در حالیکه جن دارای اراده است. حالا زمانیکه خداوند دستور داد تا همه به آدم (ع) سجده نمایند، ابلیس از این کار سر باز زد. این عمل او نشاندهندۀ این امر است که او دارای اراده بوده است یعنی ملائک نه بلکه جن بوده است. امید به سوال تان جواب گفته توانسته باشم.

سوال: ما میدانیم که خداوند مافوق بشر و قادر مطلق است و هر آنچه را اراده نماید میتواند اجرا کند. یکی از دوستانم سوال نمود که چرا در اینصورت خداوند شکل انسان را بخود اختیار نمیکند؟
جواب: در حقیقت همه افرادیکه به خداوند ایمان دارند به این باور اند که خداوند ”ماورای طبیعیت” است. بر اساس این عقیده (خداوند) وجود دارد و (طبعیت) نیز وجود دارد که البته خداوند بالاتر یا فراتر از طبعیت است. از نگاۀ قرآن کریم خداوند متعال طبعیت را آفرید. خداوند سبحان و تعالی فطرت و طبعیت ما انسانها را آفرید. حتی یکی از صفات خداوند (فاطر) میباشد که در قرآن کریم یک سوره نیز به همین نام وجود دارد.( فاطر) از کلمۀ (فطر) به معنی ذات، درون یا باطن گرفته شده است.( فاطر) به معنی خالق، بنیانگذار، مبتکر و همچنان به معنی جداکننده و قطع کننده نیز میباشد. به همین دلیل وقتی ما در ماۀ رمضان روزه خود را میگشائیم میگویم ”افطار نمودم”. بهر حال خداوند میفرماید ( آیا به آفتاب و مهتاب نظر انداخته تعمق نمیکیند که آفتاب و مهتاب هرگز از سیر خودشان خارج نمیشوند و تابع قانون طبعی [ الهی] خود اند). 

در سورۀ احزاب آیۀ ٦٢ خداوند متعال میفرماید که در (سنت) یعنی در (طبعیت) خداوند هیچگونه تعغیری نخواهی یافت. در سورۀ روم آیه ٣٠ پیام مشابهی وجود دارد. در این آیه گفته شده است (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ).ترجمه (روي خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده دگرگوني در آفرينش خدا نيست اين است دين و آئين محكم و استوار ولي اكثر مردم نمي‏دانند).
امروز ساینس و تحقیقاتیکه در ساحۀ ساینس صورت گرفت است ثابت میسازد که بدون یک مراقبت کننده و مواظبت کننده شما هیچگاهی قادر نخواهید بود  تا  نظمی را ایجاد کنید . در حقیقت جهان بدون یک مراقبت کننده و ناظر نمیتواند وجود داشته باشد.

در مورد اینکه خداوند قادر به اجرای هر کاری است، بگذارید این سوال را از آنهایکه بخدا ایمان دارند بپرسم. هدف من از اینکارم اینست که تا آنها درک و فهم بهتری از خداوند بیابند. من از آنها میپرسم که آیا خداوند قادر است تا هر چیز را خلق کند؟ مطمیناَ جواب شان مثبت است که ”بلی خداوند قادر به اجرای هرکار است”. همچنان من میخواهم بپرسم که آیا خداوند قادر به تخریب هر شی و هر چیز است؟ میگویند بلی .در اینصورت من این سوال را طرح میکنم که آیا خدا میتواند چیزی را خلق کند که آنرا تخریب کرده نتواند؟  در اینجاست که آنها دیگر بدام میافتند. زیرا اگر آنها بگویند که بلی خداوند میتواند همچو شی را خلق کند که بعداَ نتواند آنها را از بین ببرد، در آنصورت این حرف آنها مغایر آن گفته قبلی آنهاست که گفته بودند که خداوند قادر به تخریب همه چیز است. اگر آنها بگویند که نخیر خداوند نمیتواند چنین چیزی را خلق کند که بعداَ او را تخریب کرده نتواند ، در اینصورت این حرف آنها مغایر آن گفتۀ شان است که گفته بودند که خداوند میتواند هر آنچه را بخواهد خلق کند. 

چیزی های دیگری نیز است که خداوند نمیتواند آنرا اجرا کند. مثلاَ خداوند نمیتواند دروغ بگوید. خداوند متعال نمیتواند بی رحم باشد، نمیتواند بی انصاف باشد، نمیتواند فرآموشکار باشد.  میدانیم که خالق و مالک همۀ کاینات خداوند است. او اگر بخواهد میتواند منرا از بین ببرد، اصلاَ منرا ناپدید کند. ولی او نمیتواند منرا از قلمرو پادشاهی خودش بیرون کند. در قرآن کریم در سورۀ بقره آیۀ ١٠٦ آمده است (….أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) یعنی (…..خداوند بر هر چيز قادر است). عین مطلب در آیات  متعدی از جمله سورۀ بقره آیۀ ١٠٩، سورۀ آل عمران آیۀ ٢٩، سورۀ نحل آیۀ ٧٧، سورۀ فاطر آیۀ اول و جاهای دیگر گفته شده است که خداوند متعال برهر چیز قادر است. البته بین اینکه میگویم ( خداوند بر هر چیز قادر است) و ( خداوند هر کاری را انجام داده میتواند) تفاوت زیادی وجود دارد.خداوند متعال در آیات ١٥ و ١٦ سورۀ مبارکۀ بروج میفرماید (ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ ﴿١٥﴾ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ ﴿١٦﴾).ترجمه (صاحب عرش مجيد است. و آنچه را مي‏خواهد انجام مي‏دهد). 

در ارتباط به سوال شما که چرا خداوند متعال شکل انسان را بخود اختیار نمیکند باید بگویم که این سوال ارتباط  میگیرد به تیوری ” قایل شدن جنبۀ انسانی برای خدا ”. بر مبنای این تیوری خداوند اشکال مختلف را بخود میگیرد. دلیل اینکار اینست که خداوند برای هدایت، درک و رهنمای بهتر انسانها شکل انسان را بخود اختیار میکند و میخواهد برای انسانها بگوید که زمانیکه انسان درد دارد، چگونه احساس دارد، زمانیکه انسان خوش است و یا ناراحت است، چگونه این حالت را احساس میکند، به این دلیل خداوند شکل انسان را بخود اختیار میکند. اما منطق که در عقب این تیوری قرار دارد نمیتواند، درست ثابت شود. مثلاَ من یک سازنده و یا تولید کننده ”تلویزیون” و یا ”تیپ ریکاردر” استم. من میخواهم این دو چیز را تولید کنم. اما من ضرورت ندارم خود را ”تلویزیون” و یا ”تیپ ریکاردر” بسازم تا بتوانم بدانم که برای این اشیا چی چیزی خوب و چی چیزی بد است. من به عنوان سازندۀ این اجناس صرفاَ به ارایه یک سلسله هدایات و رهنمایی ها ( یعنی یک کتاب رهنما ) برای استفاده کننده های این اجناس قناعت خواهم کرد. تا استفاده کننده بداند که برای شنیدن ”کست” یا ”نوار” باید کدام دکمه را فشار دهد. یا برای جلو و عقب بردن نوار کدام دکمه ها را فشار دهد. به عین ترتیب خداوند نیز ضرورت ندارد که شکل انسان را اختیار کند تا درک کند که برای انسان چی چیزی مفید و چی چیزی مضر است.

خداوند شخصی را از میان انسانها انتخاب کرد و برای هدایت و رهنمایی انسانها قرآن کریم را نازل فرمود. در این ”کتاب رهنما” یعنی قرآن کریم همه موارد ی مجاز و غیر مجاز را درج نمود. آنچه به نفع انسان و یا به ضرر اوست، همه درج این کتاب الهی است. 
شما پرسیدید که آیا خداوند میتواند شکل انسان را اختیار کند؟ جواب من اینست که بلی خداوند میتواند اینکار را انجام بدهد ولی لحظۀ که او شکل انسان را اختیار نماید از حالت ”خدایی” خارج میشود. به این دلیل که انسان ”فانی” است یعنی فنا پذیر است در حالیکه خداوند باقیست و فناپذیر نیمباشد. حالا چطور امکان دارد که یک موجود در عین زمان هم فانی باشد و هم باقی. انسان برای ادامه حیاتش ضرورت بخوردن و نوشیدن دارد در حالیکه خداوند متعال فاقد ضروریات است. قرآن در سورۀ انعام در آیۀ ١٤ میفرماید (قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَينَ).

 ترجمه (بگو آيا غير خدا را ولي خود انتخاب كنم در حالي كه او آفريننده آسمانها و زمين است و او است كه روزي مي‏دهد و از كسي روزي نمي‏گيرد، بگو من مامورم كه نخستين مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده كه) از مشركان نباش).
 
همچنان در آیۀ الکرسی شریف یعنی در سورۀ بقره آیۀ ٢٥٥ میفرماید (….لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ….) یعنی (…هيچگاه خواب سبك و سنگيني او را فرا نمي‏گيرد….). یعنی الله تعالی به خواب ضرورت ندارد در حالیکه انسانها به خواب ضرورت دارند. بناَ این موضوع درست نیست که خداوند به شکل انسان درآید.
سوال: من یک مسیحی استم و اسمم ”آستین فلیپس” است. سوال من اینست که در اسلام از حضرت مسیح حرف زده میشود. در اسلام این باور وجود ندارد که حضرت عیسی به صلیب کشیده شده و در آنجا جانداده و بعداَ دوباره حیات یافته وبالاخره نزد خداوند منتقل گردیده است. بلکه در اسلام این باور وجود دارد که حضرت عیسی مسیح به نزد خداوند، توسط خداوند متعال منتقل گردیده است. همچنان براساس عقاید اسلامی حضرت محمد مانند حضرت مسیح نزد خداوند بلند برده نشده است.همچنان طوریکه میدانم در اسلام این باور وجود دارد که حضرت مسیح از یک مادر باکره بدنیا آمده البته توسط حضرت جبریل. این موضوعات این را ثابت میسازد که حضرت مسیح اگر خدا نباشد حداقل دارای مقامی بلندتری نسبت به حضرت محمد میباشد. حالا من میخواهم از شما بپرسم که چرا شما در صحبتهای تان از تعالیم حضرت مسیح که در تورات موجود است، استفاده نمیکنید؟ 
گردانندۀ برنامه : من نیز میخواهم با استفاده از فرصت سوالی را مطرح کنم که شبیه همین سوال است و توسط شخصی بنام ”آرلود پورتر” مطرح شده است. او میپرسد که اگر شما به این عقیده استید که خدا یکی است در آنصورت نطر تان راجع به حضرت عیسی مسیح چیست؟
جواب: برادر ما سوالی جالبی را طرح کرد. معمولاَ این سوال توسط مبلغین مسیحیت طرح میگردد. اینکه این برادر ما نیز یکی از مبلغین مسیحیت است و یا نه، اینرا من نمیدانم. بهر حال مسایل را که طرح کردند اینبود که حضرت مسیح علیه سلام توسط خداوند متعال به شکل زنده به آسمان بلند برده شدند در حالیکه حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم مانند حضرت مسیح (ع) به شکل زنده به آسمان بلند برده نشدند. حضرت مسیح (ع) از یک مادر باکره بدنیا آمد در حالیکه حضرت محمد (ص) دارای مادر و پدر بودند. بناَ کدام یک از این دو پیامبر بلند مرتبه اند؟ خوب ذهن انسان در برابر این سوال جواب میدهد که: حضرت عیسی (ع). مبلغین مسیحیت سوالاتی زیادی از این قماش را  طرح میکنند که مثلاَ  اسم حضرت عیسی (ع) در قرآن کریم ٢٥ بار ذکر گردیده است در حالیکه اسم حضرت محمد (ص) ٥ بار در قرآن ذکر گردیده است. بناَ کی دارای مقام بلندتر است؟ این سوالات از مسلمانها پرسیده میشود و مسلمانها نیز میگویند : حضرت مسیح. 

اسلام در کنار مسیحیت یگانه دینی میباشد که پیروان آن به حضرت مسیح (ع) [ به عنوان یک  پیامبر] ایمان دارند. مسلمانها به این عقیده اند که حضرت مسیح (ع) از یک مادر باکره بدینا آمده، ما معتقدیم که حضرت مسیح (ع) به اجازۀ خداوند متعال مرده گان را زنده میساخت، ما باور داریم که او به اجازه خداوند متعال ”کور مادرزاد” را بینایی میبخشید. البته بسیاری از مسیحیان امروزی به این موارد عقیده ندارند، در حالیکه ما مسلمانها به همۀ این موارد ایمان داریم. اما ما مخالف پذیرش حضرت عیسی (ع) به عنوان خدا استیم .همچنان ما به این عقیده داریم که خداوند متعال فاقد فرزند و والدین  میباشد.

طوریکه میدانیم حضرت محمد(ص) از جهان رحلت نمودند در حالیکه قرآن کریم به ما میگوید که حضرت عیسی علیه سلام توسط خداوند متعال به شکل زنده، به آسمان بلند برده شد. اما واقعیت اینست که بلند بردن حضرت مسیح علیه سلام بشکل زنده به آسمان، نشاندهندۀ بزرگی شان نسبت به دیگر پیامبران نیست.
هرگاه خداوند بخواهد کسی را قربانی نماید بهترین انسانها را برای اینکار انتخاب میکند به همین دلیل [ نظر به عقیدۀ مسیحیان امروز] حضرت مسیح (ع) بهترین بشر بود. 
نظر به آیۀ قرآن حضرت عیسی (ع) نه به قتل رسید و نه هم به صلیب کشیده شد. حتی نظر به انجیل تحریف شدۀ امروزی نیز عیسی (ع) مصلوب نگردیده است بلکه شخصی که مصلوب گردید یک یهودی بود.[ داکتر ذاکر نایک در یک جلسۀ دیگر تحت عنوان ” آیا واقعاَ حضرت مسیح (ع) مصلوب گردید؟ اینرا ثابت میسازد که حتی نظر به کتاب انجیل تحریف شده امروزی نیز آنحضرت روی صلیب جان نداده اند. مترجم ].

واقعیت اینست که در زمان عیسی (ع) تعدادی زیادی او را بعنوان پیامبر قبول نمیکردند، به همین دلیل آنها دست به یک سلسله اقدامات افراطی زدند. قرآن شریف نیز در سورۀ نسا آیۀ ١٧١به این موضوع اشاره نموده میفرماید (يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ……). ترجمه ( اي اهل كتاب در دين خود غلو ( زياده روي) نكنيد……). در برابر عیسی (ع) دو نوع زیادروی صورت گرفت. یکی از طرف یهودیان و دیگر از جانب مسیحیان. یهودیان حضرت عیسی (ع) را یک شخص دغل باز خواندند در حالیکه مسیحیان او را ”خدا” نامیدند. البته این موضوع که حضرت مسیح (ع) بار دیگر در این جهان ظهور خواهد کرد به این معنی نیست که او باخودش کدام شرعیت و یا کتاب تازۀ را خواهد آورد. در سورۀ مائده ،آیۀ سوم میخوانیم (..الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا…).ترجمه (..امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم….). یعنی خداوند متعال دین اسلام را تکمیل نموده اند.

ما مسلمانها به این باوریم که حضرت عیسی (ع) به ما کدام شرعیت جدیدی را نخواهد آورد، بلکه سوتفاهمات و غلط فهمی هایکه در مورد ایشان خلق گردیده را مرفوع خواهد ساخت. حضرت عیسی (ع) به خداوند متعال خواهد گفت که یا الله (سبحان و تعالی) تو شاهدی که من هرگز نگفته ام که مرا پرستش کنند. تو شاهدی که من هرگز نگفته ام که مرا فرزند خداوند بدانند. در واقعیت حضرت مسیح عیله سلام برای مسیحیان ظهور میکند نه برای مسلمانها.  شما [مسیحیان] عیسی (ع) را خدا میدانید زیرا که آنحضرت صرفاَ از یک مادر باکره، بدون داشتن پدر به دنیا آمده بود. اما خداوند متعال در این مورد در قرآن شریف در سورۀ آل عمران آیۀ ٥٩ میفرماید (إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ). ترجمه (مثل عيسي در نزد خدا، همچون آدم است، كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد). بنابراين، ولادت مسيح بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيت او نيست. اگر شما خدا بودن شخصی را در این میدانید که او بدون داشتن پدر به دنیا آمده باشد در آنصورت حضرت آدم (ع) بالاتر از عیسی (ع) بوده، نعوذ بالله او (دو خدا) میباشد. 

در انجیل، همان کتابیکه شما به آن عقیده دارید، از پادشاهی بنام (مالچی سیدیک) ذکر به عمل میآید که نه دارای آغازی بوده و نه دارای انجامی. پس به این حساب آیا او بزرگتر و والا مقامتر از حضرت آدم (ع) است؟
در این مورد که چرا اسم حضرت عیسی (ع) ٢٥ بار در قرآن ذکر گردیده در حالیکه اسم حضرت محمد (ص) صرفاَ ٥ بار ذکر شده است؟ باید گفت که در مورد حضرت عیسی (ع) سوتفاهماتی ویژۀ وجود داشت در حالیکه در مورد حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم این چنین مواردی موجود نبوده است.ثانیاَ در موقع نزول قرآن شریف حضرت محمد (ص) حیات داشته و حاضر بودند و در حالیکه حضرت مسیح (ع) حاضر نبودند. اگر من شخصی را خطاب کنم که در اینجا حضور دارد صرفاَ به این اکتفا خواهم کرد که بگویم ” تو، ای برادر، به تو میگویم ” یعنی ضرورت ندارم همیشه او را با ذکر نامش خطاب کنم. در حالیکه اگر قرار باشد من از یک شخصی غایب یاد نمایم در این حالت من مجبورم او را به اسمش صدا بزنم. از آنجایکه در هنگام نزول قرآن کریم حضرت مسیح (ع) حضور نداشتند به این دلیل هر باریکه ذکر ایشان صورت میگرفت باید نام شان نیز ذکر میگردید. از طرف دیگر اسم حضرت موسی (ع) ١٣٢ بار در قرآن شریف ذکر شده است. اگر زیاد ذکر شدن اسم در قرآن کریم به معنی بلند بودن مقام باشد، پس  در اینصورت باید مقام حضرت موسی (ع) بالاتر از عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) باشد؟ که طبیعتاَ اینطور نیست. 

سوال:  اسم من ”ایسرت انصاری” است. در قرآن کریم گفته شده است که بجز خداوند هیچکس دیگری جنسیت طفل را در رحم مادر نمیداند. اما امروز سیاینس اینقدر پیشرفت نموده است که توانسته وسایل و شیوه های را اریه نماید که به وسیله آنها میتوان جنسیت طفل را مشخص نمود، در اینباره نظر شما را میخواهم بدانم.
جواب: در قرآن کریم در سورۀ لقمان، آیۀ ٣٤ آمده است (إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).

ترجمه (آگاهي از زمان قيام قيامت مخصوص خداست، و او است كه باران را نازل مي‏كند، و آنچه در رحم مادران است [را] مي‏داند، و هيچكس نمي‏داند فردا چه مي‏كند، و هيچكس نمي‏داند در چه سرزميني مي‏ميرد، فقط خداوند عالم و آگاه است).

در اینجا این نکته را میخواهم عرض کنم که در بعضی از ترجمه های قرآن شریف خصوصاَ بعضی از ترجمه های که بزبان اردو صورت گرفته، چنین آمده است ” به جز از الله کسی دیگری جنسیت طفل را در رحم مادر نمیداند”. اما در اصل متن عربی قرآن (جنسیت طفل) ذکر نگردیده است. در این آیه صرفاَ گفته شده است که ( آنچه در رحم مادران است، را به جز الله کسی نمیداند) یعنی طفل که امروز در رحم مادرش قرار دارد در آینده یک انسان صادق خواهد بود یا نه؟ آیا طفل در آینده یک عنصر مفید به جامعه خواهد بود و یا مضر؟ در آینده چی شغلی خواهد داشت و غیره.

باور کنید امروز با همۀ امکانات و پیشرفتهای که در ساحۀ طب و ساینس صورت گرفته است، شما نمیتواند به  سوالات فوق پاسخ بدهید. در بارۀ زمان وقوع قیامت نیز باید عرض شود که یک تعداد اشخاص تلاش نموده اند که تاریخ وقوع قیامت را پیشگویی نمایند. 
باری در روزنامۀ ”تایمز آف اندیا” گزارش داده شده بود که یک کلیسا در کشور کوریا پیشبینی نموده که در ماۀ نوامبر سال ١٩٩٢ جهان از بین خواهد رفت [ قیامت خواهد شد]. کسانیکه پیرو این کلیسا بودند به همان تاریخ تعین شده در کلیسا دور هم جمع شدند. ولی آنطوریکه میدانیم هیچ چیزی واقع نشد و ما و شما نیز تا اکنون زنده استیم.
در مورد (باران) که در آیۀ مذکور بدان اشاره شده است ممکن بعضی ها بگویند که امروز ادارۀ هوا شناسی یا ( هایدرو میترولوژی) میتواند پیشگویی نماید که به کدام تاریخ در کدام نقطه و به چی مقدار باران خواهد بارید. اما پیشگویی این اداره چقدر دقیق است؟ خصوصاَ در کشور هند. 
شاید بعضی از دوستان بگویند که ادارۀ هوا شناسی در امریکا پیشگویی دقیقی را انجام میدهد. همه میدانیم که پیشگویی این اداره براساس ملاحظات و تحلیل های است که از مشاهدات آنها صورت میگیرد. یعنی آنها [ به کمک اقمار مصنوعی ] مشاهده مینمایند که ابرها در کجا موقعیت دارند، باد دارای چه سرعتی است و غیره. خوب این پیشگویی ادارۀ هواشناسی کدام کاری خارق العادۀ نیست زیرا باران قبلاَ در ابر موجود است.

این پیشگویی ادارۀ هواشناسی به آن شباهت دارد که یک تعداد شاگرد ها امتحانی را بگذرانند و معلم شان یک هفته قبل از اعلام نتایج امتحانات، پیشگویی کند که فلان شاگرد در مقام اول خواهد آمد و فلان شاگرد در مقام دوم. این پیشگویی جناب معلم کدام کاری خارق العادۀ نیست زیرا جناب معلم به ورق های امتحان دسترسی داشته و به این دلیل از قبل میداند که کدام شاگرد به کدام مقام خواهد رسید.
 
بناَ این پیشگویی ادارۀ هواشناسی کدام کاری عجیبی نیست زیرا طوریکه گفتم آب از قبل در ابر موجود است. اگر ادارۀ هواشناسی بدون آنکه ابرها موقعیت ابرها، بادها و سرعت آنها را مشاهده نماید، بتواند بگوید که دو صد سال بعد از امروز در کدام نقطه دنیا به چه مقدار باران خواهد بارید، این پیشگویی آنها کاری خواهد بود خارق العاده. اما باور کنید هیچکسی قادر به این نوع پیشگویی نیست.
در مورد اینکه (هیچکسی جز خداوند تاریخ دقیق مرگش را نمیداند) شاید بعضیها بگویند که من میخواهم خودکشی کنم و به این ترتیب من میدانم که چی وقتی خواهم مُرد. در اینباره باید گفت که اولاَ آنعده از کسانیکه خودکُشی میکنند در اقلیت خیلی محدودی قرار دارند. از طرفی دیگر اکثریت کسانیکه خودکُشی میکنند، نجات میابند. دیده شده است که شخصی زهر خورده اما توسط دیگران به شفاخانه منتقل میگردد و نجات میآبد. حتی اگر شخصی به شکل دیگری نیز بخواهد به حیاتش خاتمه بخشد و به اینکار موفق نیز شود، اینرا باید دانست که حتی اینکار نیز به اجازۀ خداوند خواهد بود نه بدون اجازۀ او.

دربارۀ آخرین قسمت آیۀ مبارکه اینکه میگوید ( هیچکسی نیمداند که چی قدر کمایی میکند). شاید شخصی به من بگوید که من میدانم که به چی مقدار پول امروز کمایی میکنم. در جواب این افراد باید گفت که در آیه اشارۀ به ( کمایی نمودن پول) نشده است بلکه منظور از ”کمایی کردن”، بدست آوردن ثواب و گناهست. کلمۀ (تَكْسِب) که در این آیه بکار رفته است صرفاَ به معنی ”کمایی نمودن پول” نیست بلکه برای ”کمایی نمودن ثواب و گناه” نیز بکار میرود. ما هیچگاه نیمدانیم که با کاری های خیر خود چه مقدار ثواب بدست میآورد و یا با کارهای زشت و بد خود چی مقدار گناه کمایی کرده ایم. امید است توانسته باشم به سوال تان پاسخ دهم.

سوال : هارون شوری [ یک ژورنالیست هندی ] کتابهای زیادی را بر علیۀ اسلام نوشته است. چرا شما با او در یک مباحثه علنی حاضر نمیشوید؟
جواب: اکثراَ انتقادات که توسط ”هارون شوری” مطرح میشود به دو موضوع ارتباط میگیرد. یکی موضوع حقوق زن،  که میگوید در اسلام زنها و مردها دارای حقوق مساوی نیستند و دوم اینکه میگوید اسلام یک دین خشن و بیرحم است. اما باور کنید اکثر این انتقادات موصوف یا اینکه از ترجمه نادرست منشا میگیرد و یا نقل قول نادرست است و یا هم یک جمله را از یک متن نقل میکند و بدان انگشت انتقاد میگذارد.[ که اعتباری ندارد].

تازه ترین کتاب ”هارون شوری” که چند روز قبل به طبع رسید (جهان فتوا ـ فتوا درعمل ) نام دارد. در پشتی کتاب آیۀ ٢٩ سورۀ الفتح به چشم میخورد. این آیه میفرماید (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ). ترجمه (محمد فرستاده خدا است و كساني كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند).  ”هارون شوری” در این قسمت آیه را قطع میکند و نقطۀ ختم میگذارد. در حالیکه این آیه مبارک در اینجا ختم نمیشود و ادامه دارد. اما ”هارون شوری” صرفاَ قسمتی از یک آیه را نقل قول میکند و بدین وسیله میخواهد نشان بدهد که مسلمانها مردم بیرحم و ظالمی اند. حالا برای بهتر فهمیدن موضوع باید به آیۀ ٢٥ همین سوره یعنی سورۀ ”الفتح” مراجعه نمایم.
(هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ..). ترجمه (آنها كساني هستند كه كافر شدند و شما را از (زيارت) مسجدالحرام بازداشتند، و از رسيدن قربانيهاي شما به محل قربانگاه مانع گشتند..).

بر مبنای این آیات کفار مانع مسلمانها گردیده بودند تا به مسجد الحرام (کعبۀ شریفه) رفته زیارت نمایند. در اینجا من میخواهم سوال نمایم که اگر یک شخص مسیحی بخواهد به شهر ”واتیکان” داخل شود و کسی در آنجا مانع ورود او بدان شهر گردد، این مسیحی چی عکس العملی نشان خواهد داد؟ آیا او شخص ممانعت کننده را در آغوش خواهد گرفت؟ آیا او شخص ممانعت کننده را دوست خواهد داشت؟ مطمیناَ نه اینطور نخواهد بود. به عین شکل اگر یک هندو را از زیارت کردن به شهر (بنارس) مانع گردید آیا این شخص شما را دوست خواهد داشت؟
بناَ اگر موضوع را بصورت کامل بخوانیم در آنصورت مشاهده میشود که مسلمانها از داخل شدن به شهر مکه و زیارت خانۀ خدا [ توسط کفار] منع گردیدند و به آنها اجازه داده نشد تا قربانی های شانرا به محل قربانی برسانند. بناَ از طرف خداوند برای شان گفته شد که در مقابل کفار ثابت قدم باشید و مومنان را دوست داشته در میان خود مهربان باشید.

به همین ترتیب هرگاه شما صفحات ٥٧١ و ٥٧٢ کتاب ”هارون شوری” را بخوانید در آنجا خواهید دید که او همان آیۀ مورد نظر و آیۀ دلخواهش را نقل میکند یعنی آیۀ ٥ سورۀ ”توبه”. او مینویسد که در این آیه چنین آمده است ”بعد از سپری شدن ماههای حرام که چهار ماه اند، کافران را دستگیر نموده ذبح کنید”. در اینجا او بعد از کلمۀ ”کافران” در داخل قوس مینویسد (هندو ها). او در ادامه مینویسد ”اما اگر آنها حاضر شدند که نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند در آنصورت آنها را معاف کنید”. یعنی او میخواهد بگوید که مسلمانها باید هندوها را دستگیر نموده به قتل برسانند ولی اگر هندو ها مسلمان شوند در آنصورت باید آنها را رها نمایند. اما ”هارون شوری” در اینجا نیز صرفاَ قسمتی از موضوع را نقل قول میکند. برای بهتر فهیمدن موضوع باید بگویم که باید به آیۀ اول سورۀ توبه مراجعه نمائیم.
 
قضیه از اینقرار بوده که بین مسلمانها و مشرکان معاهدۀ وجود داشت. این معاهده بصورت یکجانبه توسط مشرکین مکه نقص گردید و به همین دلیل از طرف خداوند متعال برایشان یک مهلت داده شد که ” یا در ظرف چهار ماه این پیمان شکنی شانرا اعاده نمایند و یا اینکه بعد از ختم این مدت آماده جنگ باشند”. به همین ارتباط  به مسلمانها نیز گفته شد که ” در جریان جنگ، مشرکین که معاهده را با شما نقض کرده اند را، دستگیر کنید و به قتل برسانید”.

فرض کنید که در جریان جنگ ویتنام با امریکا رئیس جمهور امریکا به عساکر آنکشور بیانیۀ داده باشد و در بخشی از این نطق خود به عساکرش گفته باشد که ”عساکر ویتنامی را به قتل برسانید !”. فرض کنید که من امروز صرفاَ یک جملۀ از لابلای این گفتار رئیس جمهور امریکا را به شما نقل قول میکنم که رئیس جمهور امریکا به عساکرش میگوید ”هر جا که عساکر ویتنامی را دیدید آنها را به قتل برسانید”. به این ترتیب هرگاه من از بین یک متن نقل قول کنم  طوری معلوم میشود که من از یک انسان جلاد و بی رحم نقل قول میکنم.  اما اگر من همه بیانیۀ رئیس جمهور امریکا را نقل کنم در آنصورت این گفتار موصوف که ” عساکر ویتنامی را به قتل برسانید” کاملاَ طبیعی بنظر میرسد. به این مفهوم که رئیس جمهور یک کشور که در حال جنگ با یک کشور دیگر قرار دارد به عساکرش دستور میدهد که در میدان جنگ از شهامت کار گیرند.

”هارون شوری” در این کتاب خود در صفحۀ ٥٧٢ بطور ناگهانی از آیۀ پنجم به آیات هفتم، هشتم و نهم مراجعه میکند بدون آنکه به آیۀ ششم اشارۀ نماید. میدانید چرا او اینکار را میکند؟ او اینکار را به این دلیل میکند که  آیۀ شماره ششم این سوره، جواب انتقادات او را میدهد. در آیۀ ششم سورۀ ”توبه” میخوانیم: 
(وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ).

ترجمه (و اگر يكي از مشركان از تو پناهندگي بخواهد به او پناه ده، تا كلام خدا را بشنود (و در آن بينديشد) سپس او را به محل امنش برسان چرا كه آنها گروهي ناآگاهند).یعنی خداوند متعال برای مسلمانها میگوید که اگر در هنگام نبرد یکی از مشرکان از شما پناه بخواهد، برای او پناه بدهید تا کلام خداوند را بشنود و بعداَ او را بجای امنی برسانید. متوجه شوید قرآن نمیگوید که صرفاَ برایشان پناه بدهید، بلکه میگوید که برعلاوۀ اینکه برایشان پناه میدهید او را بجای امنی نیز برسانید.
قرآن میگوید که هرگاه مشرکانیکه حتی در این هنگام نیز ایمان نیاورده اند، از شما تقاضای پناه را نمایند، نه تنها  آنها را رها کنید بلکه به جای امنی آنها را همرایی کنید. من سوال میکنم که امروز در عصر حاضر آیا جنرالی و یا قومندانی وجود دارد که عساکرش چنین فرمان بدهد؟ آیا در عصر امروز چنین یک جنرالی وجود دارد؟ اما طوریکه مشاهده نمودید قرآن برای ما این هدایت را میدهد.

بناَ طوریکه دیدیم ”هارون شوری” صرفاَ بخشی از یک جمله را نقل میکند که اینکار او باعث تعغیر مفهوم آیه میگردد.
این آیات قبلاَ توسط  اشخاصی چون ”تسلیمه نسرین” نیز مورد استفاده قرار گرفته بود. [ تسلیمه نسرین داکتر بنگلادیشی که به نویسنده گی رو آورده است. او بخاطر نوشتن کتابها و مقالاتی که غیر اسلامی خوانده میشد مورد خشم علما در بنگلادیش قرار گرفت. علما بر علیۀ موصوف فتوا صادر کردند و  او وادار به ترک کشورش گردید. تسلیمه نسرین اکنون در سویدن زنده گی میکند. مترجم]. 
زمانیکه من بنابر دعوت ”اتحادیۀ ژورنالیستان شهر بمبی” حاضر شدم تا دربارۀ خانم ”تسلیمه نسرین” مباحثۀ داشته باشم، من از اتحادیۀ مذکور خواستم که جریان این مباحثه را ثبت نوار ویدیو نمایم که البته این درخواست من مورد قبول اتحادیۀ مذکور واقع نگردید. میدانید موضوع این کنفرانس چی بود؟ موضوع این کنفرانس ” آیا بنیاد گرایی مذهبی مانع آزادی بیان میگردد ؟” نامداشت. حالا خود قضاوت کنید، در یک کنفرانس که برای آزادی بیان دایر میگردد و روی آن حرف زده میشود، در همچو یک کنفرانس برای من اجازه ندادند تا جریان این کنفرانس را ثبت نوار ویدیو کنم. من به آنها وعده دادم که یک کاپی فلم ثبت شده این محفل را در اختیار آنها میگذرام. بالاخره  بعد از فشار زیاد ”اتحادیۀ ژورنالیستان شهر بمبی” به من اجازه داد تا جریان محفل را ثبت نوار ویدیو کنم. ولی میدانید چی واقع شد؟ باوجود که در این کنفرانس همه تلاش میکردند تا اسلام و  من ”ذاکر نایک” را  مورد حمله قرار بدهند، ولی به لطف و کمک خداوند این کنفرانس خیلی، خیلی موفقانه به پایان رسید. موفقیت این کنفرانس به حدی بود که هیچ نشریۀ دربارۀ آن  انتقادی نداشت. 

در این کنفرانس راجع به خانم ”تسلیمه نسرین” مباحثه صورت گرفت. به نماینده گی از  میسحیان (پدر روحانی  پیریررا)، از جانب هندو ها (داکتر وید ویاس ) و به نماینده گی از مسلمانها من حضور داشتم. همچنان جناب ( آشوک شهانهی) که کتاب ”لاجه” یا ”شرم” نوشتۀ تسلیمه نسرین را  به زبان (مراتی) ترجمه نموده بود، نیز حضور داشت.  ولی اگر این محفل ثبت نوار ویدیو نمیگردید چی کسی از آن آگاهی مییافت. امروز صد ها هزار تن این فلم را مشاهده نموده از جریان آن آگاهی کامل یافته اند. 

انتقاد دیگری که ”هارون شوری” وارد میکند به موضوع [حقوق] زن ارتباط میگرد. اما من در یک کنفرانس که داشتم به همه ایراد های او جواب گفته ام. موضوع کنفرانس ( حقوق زن در اسلام، امروزی، قدیمی و یا منسوخ؟) بود. بخش دوم این کنفرانس همۀ آن غلط فهمی های که ”هارون شوری” و امثال او دربارۀ اسلام دارد را، دور میسازد.  اما در ارتباط به سوال شما که آیا من حاضرم با ”هارون شوری” به مناظره بنشینم؟ من میخواهم بپرسم آیا او واقعاَ ارزش اینرا دارد که با او به مناظره نشست؟ به نظر من که او فاقد این چنین ارزشی است. اما اگر او خود خواسته باشد که با من در یک مباحثه شرکت کند، در آنصورت من نیز حاضرم و استقبال میکنم که با  او در چنین یک مناظرۀ شرکت کنم. البته به این شرط که مباحثه ما در حضور مردم باشد و جریان این مباحثه  ثبت نوار ویدیو گردد. امید است به سوال تان پاسخ داده باشم.



Lämna ett svar